167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

جاويد نامه اقبال لاهوري

  • از تپ ياران تپيدم در بهشت
    کهنه غمها را خريدم در بهشت
  • با نسيم آواره بودم در نشاط
    بشنو از ني مي سرودم در نشاط
  • حوريان را در قصور و در خيام
    ناله ي من دعوت سوز تمام
  • موج مي در شيشه ي تاکش نبود
    يک شرر در توده ي خاکش نبود
  • سينه ئي داري اگر در خورد تير
    در جهان شاهين بزي شاهين بمير
  • عشق بي پروا و هر دم در رحيل
    در مکان و لامکان ابن السبيل
  • در گذشتم زان همه حور و قصور
    زورق جان باختم در بحر نور
  • نور در صوم و صلوات او نماند
    جلوه ئي در کائنات او نماند
  • عدل در قهر و رضا از کف مده
    قصد در فقر و غنا از کف مده
  • ارمغان حجاز اقبال لاهوري

  • دلي در سينه دارم بي سروري
    نه سوزي در کف خاکم نه نوري
  • مسلماني که در بند فرنگ است
    دلش در دست او آسان نيايد
  • بدن واماند و جانم در تگ و پوست
    سوي شهري که بطحا در ره اوست
  • عروس زندگي در خلوتش غير
    که دارد در مقام نيستي سير
  • مجموعه اشعار اقبال لاهوري

  • آبروي زندگي در باخته
    چون خران با کاه و جو در ساخته
  • روزها در ماتم يک ديگرند
    در خرام از ريگ ساعت کمترند
  • نازنيني در ره بتخانه ئي
    جو گئي در خلوت ويرانه ئي
  • هر دو را در کارها آميخت عشق
    عالمي در عالمي انگيخت عشق
  • منه پا در بيابان طلب سست
    نخستين گير آن عالم که در تست
  • من اين گويم جهان در انقلاب است
    درونش زنده و در پيچ و تاب است
  • ز سوز اندرون در جست و خيز است
    به آئيني که با خود در ستيز است
  • چراغي در ميان سينه ي تست
    چه نور است اين که در آئينه ي تست؟
  • به ظلمت مانده و نوري در آغوش
    برون از جنت و حوري در آغوش
  • قطار نوريان در رهگذار است
    پي ديدار او در انتظار است
  • چو رهزن کارواني در تک و تاز
    شکمها بهر ناني در تک و تاز
  • از غم دين در دلش چون لاله داغ
    در شب خاور وجود او چراغ