167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان انوري

  • خيالات ثوابت در خيالم
    چنان آمد همي بي حد و بي مر
  • که اندر چرخ کحلي کرده ترکيب
    هزاران در و مرواريد و گوهر
  • چرا بارد به نطق آن در دريا
    چرا سايد به نوک اين مشک اذفر
  • در اين جنبش اگر جز قوت نفس
    فلک را علتي يابند ديگر
  • تو عقلي بوده اي در بدو ابداع
    هدايت را چنان لابد و درخور
  • تو بيش از عالمي گرچه درويي
    چو رمز معنوي در لفظ ابتر
  • جهان از فتنه طوفانست و در وي
    پناه و حلم تو کشتي و لنگر
  • مرا درگاه تو قبله است و در وي
    اگر کفران کنم چه من چه کافر
  • که گر تقرير آن بودي در امکان
    زبانم اندکي کردي مقرر
  • زهي معمار انصاف تو کرده
    در و ديوار دين و داد معمور
  • قضا در موکب تقدير نفراشت
    ز عزمت رايتي الا که منصور
  • قدر در سکنه ايام نگذاشت
    ز عدلت فتنه اي الا که مستور
  • تو پيش از عالمي گرچه درويي
    چو رمز معنوي در کسوت زور
  • نسيم لطفت ار با او بکوشد
    نهد در نيش کژدم نوش زنبور
  • تواند داد پيش از روز محشر
    قضا در حشر و نشر خلق منشور
  • به يک بد خدمتي عاصي مدانم
    که در اخلاص دارم حظ موفور
  • گرم غفران تو در سايه گيرد
    خود آن کاري وبد نور علي نور
  • يکي در کف قلج سرهال و تازان
    يکي برکف قدح سرمست و مخمور
  • نوايب فلکي در خلاف او مضمر
    سعادت ابدي بر هواي او مقصور
  • مرا نه در خور ايام همتي است بلند
    همي به پرده دريدن نداردم معذور
  • مرا نه در خور احوال عادتي است جميل
    همي به راز گشادن نباشدم دستور
  • مرا فلک عملي داد در ولايت غم
    که دخل آن نپذيرد به هيچ خرج قصور
  • مرا نه در خور احوال عادتيست حميد
    همي به راز گشادن نباشدم دستور
  • مرا نه در خور ايام همتيست بلند
    همي به پرده دريدن نداردم معذور
  • زمانه هرچه بپوشد نهان بنتوان کرد
    که روزگار بود در بنات دهر قصور