167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان انوري

  • عيد فرخنده و در عيد به رسم قربان
    سر بريده عدويت همچو شتر زار و نزار
  • آب گردد همچو آتش در دهان آن کسي
    کو ندارد همچو باد از خاک درگاهش مدار
  • هست اندر دست آب و گوش آتش در جهان
    باد تاثيرش سوار و خاک عدلش گوشوار
  • کي شدندي آب و آتش در جهان هريک پديد
    گر نگشتي باد اقبالش درين خاک آشکار
  • دوش در هجر آن بت عيار
    تا به روزم نبود خواب و قرار
  • يار چون نالهاي من بشنيد
    گفت با من به سر در آن شب تار
  • خاص سلطان اغلبک آنکه کفش
    در سخا هست همچو ابر بهار
  • پيش او مار و مرغ در صف جنگ
    تحفه و هديه از براي نثار
  • آنکه در ديده تو دارد قدر
    وانکه بر درگه تو يابد بار
  • عالمي را چو از تو شاکر ديد
    گشت در دام خدمت تو شکار
  • پاي بدگوي حاسدت در بند
    سر بدخواه و دشمنت بر دار
  • شبي گذاشته ام دوش در غم دلبر
    بدان صفت که نه صبحش پديد بد نه سحر
  • نوبت ملک پنج کن که شدست
    دشمن تو چو مهره در ششدر
  • کرد بيرون ز دست محنت پاي
    برد در دولتت به کيوان سر
  • مدتي شد که تا بدان اوميد
    چشم دارد به راه و گوش به در
  • حلقه در گوش چرخ کرده هرآنک
    کرد بر وي عنايت تو نظر
  • نامه اي بر رقمش آه عزيزان پيدا
    نامه اي در شکنش خون شهيدان مضمر
  • کارها بسته بود بي شک در وقت و کنون
    وقت آنست که راند سوي ايران لشکر
  • دايمش فخر به آنست که در پيش ملوک
    پسرش خواندي سلطان سلاطين سنجر
  • خبرت هست که از هرچه درو چيزي بود
    در همه ايران امروز نماندست اثر
  • شاد الا بدر مرگ نبيني مردم
    بکر جز در شکم مام نيابي دختر
  • مسجد جامع هر شهر ستورانشان را
    پايگاهي شده نه سقفش پيدا و نه در
  • خلق را زين حشر شوم اگر برهاني
    کردگارت برهاند ز خطر در محشر
  • گر مکرر بود ايطاء در اين قافيتم
    چون ضروريست شها پرده اين نظم مدر
  • پس در ملامت آمد کين چيست مي کني
    يزدانت به کناد که کردست خود بتر