167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان انوري

  • آغاز کرد مطلع و آواز برکشيد
    وانگاه چه روايت چون در شاهوار
  • عدل تو سايه ايست که خورشيد را ز عجز
    امکان پيسه کردن آن نيست در شمار
  • راي تو بر محيط فلک شعله اي کشيد
    در سقف او هنوز سفر مي کند شرار
  • آورده ام به صورت تضمين در اين مديح
    نز بهر آنکه بر سخنم نيست اقتدار
  • در ابر اگر ز دست تو يک خاصيت نهند
    دست تهي برون ندمد هرگز از چنار
  • بر گوشمال خصم تو مولع سپهر و بس
    در گوش او نعل سمند تو گوشوار
  • اي به خوبي و خرمي چو بهار
    گشته در ديدها بهار نگار
  • معتدل عالمي که در تو طيور
    همه هم ساکن اند و هم طيار
  • بلعجب عرصه اي که در تو وحوش
    همه هم ثابتند و هم سيار
  • کرگ تو پيل کشته بر تارک
    باز تو کبک خسته در منقار
  • شير و گاو تو بي نزاع و غضب
    ابدالدهر مانده در بيکار
  • موج در جوي تو فلک سرعت
    مرغ بر بام تو ملک هنجار
  • سايه بيد او به چهره روز
    بي سبب در کشيده چادر قار
  • نابسوده در او ز پاس وزير
    سر زلف بنفشه دست چنار
  • جيش عزمت دليل بوده بسي
    فتنه را در مضيقها به عثار
  • چه عجب زانکه خود مربي نيست
    کلک را در جهان چو دريا بار
  • اين ندا هيچ در سخن منشان
    وين سخن بيش بر زبان مگذار
  • اي در آن پايه کز بلندي هست
    از وراي ولايت گفتار
  • سبزه و آب گل افشان و صبوحي در باغ
    ناله بلبل و آواز بت سيم عذار
  • نوبهار آمد و هنگام طرب در گلزار
    چه بهاري که ز دلها ببرد صبر و قرار
  • گل نارست درخشنده چو ياقوتين جام
    دانه نار چو لؤلؤ و چو در جست انار
  • دي گل سرخ و سهي سرو رسيدند به هم
    در ميان آمدشان گفت و شنودي بسيار
  • کف او ضامن ارزاق وحوشست و طيور
    در او قبله ارکان بلادست و ديار
  • نشود مشک اگر چند فراوان ماند
    جگر سوخته در نافه آهوي تتار
  • گر چو فرعون لعين خصم تو در بحر شود
    موکب موسويت گرد برآرد ز بحار