167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان انوري

  • در کارکرد کلک تو خسرو چو فتح کرد
    حالي به سايه علم کاويان رسيد
  • در منزلي که خصم تو نزل زمانه خورد
    از هفت عضو خصم تو يک استخوان رسيد
  • مصروع کرد بر جگر مرگ قهر تو
    هر لقمه اي که خصم ترا در دهان رسيد
  • در اضطراب ديده تسکين گشاده شد
    چون التفات تو به جهان جهان رسيد
  • در کرده خداي مياور حديث رد
    کام از حرم به چنين خاکدان رسيد
  • سلطاني از نياز در خواجگي زند
    چون نام خواجگي تو سلطان نشان رسيد
  • صدرا به روزگار خزان دست طبع من
    در باغ مدح تو به گل و ارغوان رسيد
  • آخر فلک ز مقدم من در ديار تو
    آوازه درفکند که جاري زبان رسيد
  • تا در ضمير خلق نگردد که امر حق
    نزديک هر ضعيف و قوي با امان رسيد
  • بود بر تخته او از همه نوعي آيات
    بود در دفتر او از همه وزني اشعار
  • باز ميدان دگر بود درو شيردلي
    که ازو شير فلک خيره شود در پيکار
  • راست گويي که ز بسياري انجم هستي
    در گه خواب ز بسياري شاهان گه بار
  • هست استيلا عدلش به کمالي که کنون
    باز را کبک همي طعنه زند در کهسار
  • تا زبان قلمش تيز فلک بگشادست
    عقل در کام کشيدست زبان چون سوفار
  • درگهت مقصد سادات و برو بر اعيان
    مجلست مرجع زوار و بدو در احرار
  • تا برآورد فلک سر ز گريبان وجود
    جز که در دامن قدر تو نکردست قرار
  • جز فلک با کف پاي تو نسودست رکاب
    جز عنان در کف دست تو نکردست قرار
  • در بزرگي تو يک نکته بخواهم گفتن
    کانچنانست وگرنه ز خدايم بيزار
  • عقل اگر از سر انصاف بجويد امروز
    در ديار دو جهان جز تو نيابد ديار
  • جستم ز جاي و پيش دويد و سلام کرد
    واوردمش چو تنگ شکر تنگ در کنار
  • منت خداي را که به هم باز يک نفس
    ديدار بود بار دگرمان در اين ديار
  • افتاد در معاني و تقطيع شاعري
    بر وزنهاي مشکل و الفاظ مستعار
  • مودود احمد عصمي کز نفاذ امر
    دارد زمام گيتي در دست اختيار
  • گفتم که چيست آن تن بي جان که در صبي
    بودي صباش دايه و مادرش جويبار
  • گفتم قصيده اي اگرت امتحان کنم
    در مدح اين خلاصه مقصود روزگار