نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.
کشکول شيخ بهايي
اي عزيز مصر
در
پيمان درست
يوسف مظلوم
در
زندان تو است
در
کوي خودت مسکن و ماوي دادي
در
بزم وصال خود مرا جاي دادي
در
بزم تو اي شمع منم زار و اسير
در
کشتن من هيچ نداري تقصير
عالم و عالميان
در
وي گم
همچو يک قطره ي نم
در
قلزم
اين که
در
پهلوي چپ مي بيني
به اگر پهلو از او
در
چيني
به تو نزديک تر ز حبل وريد
تو
در
افتاده
در
ضلال بعيد
داشت
در
پرده ي شاهدي نوخيز
در
ترنم زپسته شکر ريز
دست
در
گردن هم آورده
رخ نهفته هر دو
در
پرده
آمد آن زمزمه
در
گوش وزير
داشت
در
سينه دلي پند پذير
جاي
در
کعبه ي اميد کند
روي
در
قبله ي جاويد کند
آن خوشي
در
بينيت گردد مهار
در
کشاکش داردت ليل و نهار
چون فتد
در
داوري
در
تاب و پيچ
جمله اينها پيش او هيچ است هيچ
نيست
در
لااله الا الله
در
حقيقت به جز سه حرف اله
مي کند
در
همه مراتب سير
مختفي
در
حجاب صورت غير
خون ريز بود هميشه
در
کشور ما
جان عود بود هميشه
در
مجمر ما
به شرمي که
در
روي زيبا بود
به صبري که
در
ناشکيبا بود
ندانم
در
اين دير مينو سرشت
مسلم چرا شد بقا
در
بهشت
چو
در
گرانمايه روشن گهر
صدف وار بر تيرگان بسته
در
در
طينت آدمي خدا حرص نهاد
زآن است کفش بسته
در
آن وقت که زاد
مال گرد آر
در
نشيمن خاک
تا
در
اين کهنه خاکدان باشي
زن چيست؟ فسانه گاه نيرنگ
در
ظاهر صلح و
در
نهان جنگ
هر که
در
او جوهر دانائي است
در
همه کاريش توانائي است
کفي گل
در
همه ي روي زمين نيست
که
در
وي خون چندين آدمي نيست
فلک
در
بلندي زمين
در
مغاک
يکي طشت خون و يکي طشت خاک
درآي از
در
باغ و بنگر تمام
زديگر
در
باغ بيرون خرام
هزاران
در
از خلق بر خود ببندي
گرت باز باشد
در
آسماني
سخن
در
تندرستي تن درست است
که
در
سستي همه تدبير سست است
پس آنان که
در
وجد مستغرق اند
شب و روز
در
عين حفظ حق اند
بود نور خرد
در
ذات انور
بسان چشم سر
در
چشمه ي خور
اگر
در
جهان، از جهان رسته اي است
در
از خلق بر خويشتن بسته اي است
گر از دوست چشمت بر احسان اوست
تو
در
بند خويشي، نه
در
بند دوست
بيا اي شيخ
در
خمخانه ي ما
شرابي خور که
در
کوثر نباشد
چرخ
در
گردش از اين بانگ و نوا
کوه
در
رقص از اين صوت و صدا
دل که ز عشق آتش سودا
در
اوست
قطره ي خوني است که دريا
در
اوست
آهن و سنگي که شراري
در
اوست
بهتر از آن دل که نه ياري
در
اوست
به سر کبريا
در
پرده ي غيب
به وحي انبيا
در
حرف لاريب
به خون غازيان
در
قطع پيوند
بسوز مادران
در
مرگ فرزند
به عشق نو
در
آغاز جواني
به غمهاي کهن
در
دل نهاني
جان
در
طلب وصال تو شيدائي شد
دل
در
خم گيسوي تو سودائي شد
شرمت نايد هنوز خاک
در
تو
از گرمي خون دل من
در
جوش است
در
دهر چو من يکي و آن هم کافر
پس
در
همه دهر يک مسلمان نبود
کسي را
در
اين بزم ساغر دهند
که داروي بيهوشيش
در
دهند
من مفلس عور دور از هنر
نه
در
حقه گوهر نه
در
صره زر
گر
در
پي قول و فعل سنجيده شوي
در
ديده خلق مردم ديده شوي
زين پيش گريه را اثري بود
در
دلش
چندان گريستم که
در
آن هم اثر نماند
دلارام
در
بر دلارام جو
لب از تشنگي خشک
در
طرف جو
که آسوده
در
گوشه ي خرقه دوز
که آشفته
در
مجلسي خرقه سوز
از شکاف ار قدمت مضطرب است
صد
در
رحمت از آن
در
عقب است
در
جنب آن صحيفه چه باشد اگر به فرض
صدنامه
در
ثناي تو انشا کند خرد
گلشن راز شبستري
احد
در
ميم احمد گشت ظاهر
در
اين دور اول آمد عين آخر
صفحه قبل
1
...
159
160
161
162
163
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن