نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
مثنوي معنوي
در
رخ مه عيب بيني مي کني
در
بهشتي خارچيني مي کني
حق تعالي گفت
در
گوش شعيب
در
جواب او فصيح از راه غيب
موشکي
در
کف مهار اشتري
در
ربود و شد روان او از مري
در
چند انداخت
در
کشتي و جست
مر هوا را ساخت کرسي و نشست
در
سخن بسيارگو همچون جرس
در
خورش افزون خورد از بيست کس
بر قرين خويش مفزا
در
صفت
کان فراق آرد يقين
در
عاقبت
تو بده رکعت نماز آيي ملول
من به پانصد
در
نيايم
در
نحول
اول و آخر ببايد تا
در
آن
در
تصور گنجد اوسط يا ميان
در
زمينم با تو ساکن
در
محل
مي دوم بر چرخ هفتم چون زحل
شيخ روزي بهر دفع سؤ ظن
در
لگن قي کرد پر
در
شد لگن
من بدم آن وآنچ گفتم خواب
در
با تو اندر خواب
در
شرح نظر
در
حق ديگر بود قهر و عدو
در
حق ديگر بود لطف و نکو
در
گذر از نام و بنگر
در
صفات
تا صفاتت ره نمايد سوي ذات
تا گره بنديم و بگشاييم ما
در
شکال و
در
جواب آيين فزا
دايه را بگذار
در
خشک و بران
اندر آ
در
بحر معني چون بطان
همچو آب از مشک باريدن گرفت
در
گو و
در
غارها مسکن گرفت
در
صفت نايد عجايبهاي آن
تو درين ظلمت چه اي
در
امتحان
خون خوري
در
چارميخ تنگنا
در
ميان حبس و انجاس و عنا
سوي شامست اين نشان و اين خبر
در
ره قدسش ببيني
در
گذر
سر کشد گوش محمد
در
سخن
کش بگويد
در
نبي حق هو اذن
در
تمامي کارها چندين مکوش
جز به کاري که بود
در
دين مکوش
بلک خود را
در
صفا گوري کني
در
مني او کني دفن مني
آنچنان کن که دهانها مر ترا
در
شب و
در
روزها آرد دعا
او شکسته دل شد و بنهاد سر
ديد
در
خواب او خضر را
در
خضر
صحبتي باشد چو شمشير قطوع
همچو دي
در
بوستان و
در
زروع
مر سگي را لقمه ناني ز
در
چون رسد بر
در
همي بندد کمر
جوق جوقي مبتلا ديدي نزار
شسته بر
در
در
اميد و انتظار
جمله اجزا
در
تحرک
در
سکون
ناطقان که انا اليه راجعون
تا پري و ديو
در
شيشه شود
بلک هاروتي به بابل
در
رود
غير آن که
در
گريزي
در
قضا
هيچ حيله ندهدت از وي رها
غم يکي گنجيست و رنج تو چو کان
ليک کي
در
گيرد اين
در
کودکان
گام
در
صحراي دل بايد نهاد
زانک
در
صحراي گل نبود گشاد
ده چه باشد شيخ واصل ناشده
دست
در
تقليد و حجت
در
زده
کام از ذوق توهم خوش کني
در
دمي
در
خيک خود پرش کني
در
ميان منعمان رفتي که من
لوت چربي خورده ام
در
انجمن
بنگر آخر
در
من و
در
رنگ من
يک صنم چون من ندارد خود شمن
او هم از نسل شغال ماده زاد
در
خم مالي و جاهي
در
فتاد
چونک بجهد
در
فتد اندر ميان
در
ميان هر دو کوه بي امان
هر که مي آمد بگفتا نيست اين
هين
در
آ خواجه
در
آن گوشه نشين
هر پيمبر که
در
آيد
در
رحم
نجم او بر چرخ گردد منتجم
باز وحي آمد که
در
آبش فکن
روي
در
اوميد دار و مو مکن
در
فکن
در
نيلش و کن اعتماد
من ترا با وي رسانم رو سپيد
در
طلب زن دايما تو هر دو دست
که طلب
در
راه نيکو رهبرست
خاک قارون را چو ماري
در
کشد
استن حنانه آيد
در
رشد
مي کشانش
در
جهاد و
در
قتال
مردوار الله يجزيک الوصال
تو طمع داري که او را بي جفا
بسته داري
در
وقار و
در
وفا
در
هزيمت از تو افتادند خلق
در
هزيمت کشته شد مردم ز زلق
تو جهان راستان
در
رفته اي
گرچه
در
صورت به خاکي خفته اي
رو
در
افتادن گرفتند از نهيب
غلط غلطان منهزم
در
هر نشيب
موسي و فرعون
در
هستي تست
بايد اين دو خصم را
در
خويش جست
اي تو
در
کشتي تن رفته به خواب
آب را ديدي نگر
در
آب آب
دم مزن تا بشنوي از دم ز نان
آنچ نامد
در
زبان و
در
بيان
ليک لطفي قهر
در
پنهان شده
يا که قهري
در
دل لطف آمده
زين قبل فرمود احمد
در
مقال
در
زبان پنهان بود حسن رجال
در
حديث آمد که دل همچون پريست
در
بياباني اسير صرصريست
من نخواهم کان رمه کافر شوند
در
ضلالت
در
گمان بد روند
گفت استر با شتر کاي خوش رفيق
در
فراز و شيب و
در
راه دقيق
تو نه آيي
در
سر و خوش مي روي
من همي آيم بسر
در
چون غوي
من همي افتم برو
در
هر دمي
خواه
در
خشکي و خواه اندر نمي
چون جنين را
در
شکم حق جان دهد
جذب اجزا
در
مزاج او نهد
در
نگر
در
صنعت پاره زني
کو همي دوزد کهن بي سوزني
ديد
در
ايام آن شيخ فقير
مصحفي
در
خانه پيري ضرير
گفت
در
يک خانه گر باشم دو روز
عشق آن مسکن کند
در
من فروز
باز مي گويم عجب من بي خودم
دست
در
شاخ خيالي
در
زدم
از هوس گر از طويله بسکلد
در
طويله ديگران سر
در
کند
در
شريعت هست مکروه اي کيا
در
امامت پيش کردن کور را
مدحها شد جملگي آميخته
کوزه ها
در
يک لگن
در
ريخته
پيش
در
شد آن دقوقي
در
نماز
قوم همچون اطلس آمد او طراز
چون قيامت پيش حق صفها زده
در
حساب و
در
مناجات آمده
عمر خود را
در
چه پايان برده اي
قوت و قوت
در
چه فاني کرده اي
در
قيام اين کفتها دارد رجوع
وز خجالت شد دوتا او
در
رکوع
و آن جماعت
در
پي او
در
قيام
اينت زيبا قوم و بگزيده امام
در
دعا ايشان و
در
زاري و آه
بر فلک زيشان شده دود سياه
مهربان بي رشوتان ياري گران
در
مقام سخت و
در
روز گران
در
گوي و
در
چهي اي قلتبان
دست وا دار از سبال ديگران
در
هواي آنک گويندت زهي
بسته اي
در
گردن جانت زهي
در
قباب حق شدند آن دم همه
در
کدامين روضه رفتند آن رمه
مدعي گفت اي نبي الله داد
گاو من
در
خانه او
در
فتاد
هست بر اسباب اسبابي دگر
در
سبب منگر
در
آن افکن نظر
زانک او
در
خانه عقل تو غريب
بر
در
خود سگ بود شير مهيب
آن يکي
در
پي دويد و گفت خير
در
پيت کس نيست چه گريزي چو طير
هزلها گويند
در
افسانه ها
گنج مي جو
در
همه ويرانه ها
شهر را هشتند و بيرون آمدند
در
هزيمت
در
دهي اندر شدند
آنچنان کز فربهي هر يک جوان
در
نگنجيدي ز زفتي
در
جهان
شکر منعم واجب آيد
در
خرد
ورنه بگشايد
در
خشم ابد
انبيا گفتند
در
دل علتيست
که از آن
در
حق شناسي آفتيست
اين چه نسبت اين چه پيوندي بود
تاکه
در
عقل و دماغي
در
رود
نه
در
آن دم دولتي و نعمتي
نه
در
آن سر راحتي و لذتي
بارها
در
دام حرص افتاده اي
حلق خود را
در
بريدن داده اي
استخوان حرص تو
در
وقت درد
درهم آيد خرد گردد
در
نورد
در
مثال قصه و فال شماست
در
غم انگيزي شما را مشتهاست
چند کوبيم آهن سردي ز غي
در
دميدن
در
قفض هين تا بکي
در
تنور پر ز آتش
در
فکند
آن زمان دستارخوان را هوشمند
وقت حيرت نيست حيرت پيش تست
اين زمان
در
ره
در
آ چالاک و چست
يوسفي شد
در
جمال و
در
دلال
گفتش اکنون رو بده وا گوي حال
دانه گندم تواني خورد و من
عاجزم
در
دانه خوردن
در
وطن
باز زاري کرد کاي نيکوخصال
مر مرا
در
سر مزن
در
رو ممال
بيست فرزند اين چنين
در
گور رفت
آتشي
در
جانشان افتاد تفت
اندر آخر حمزه چون
در
صف شدي
بي زره سرمست
در
غزو آمدي
سينه باز و تن برهنه پيش پيش
در
فکندي
در
صف شمشير خويش
صفحه قبل
1
...
159
160
161
162
163
...
1680
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن