نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
اي
در
آتش از هوايت نعل هر سياره اي
از بيابان تمناي تو خضر آواره اي
بي قراري گر کند معذور بايد داشتن
هر که دارد
در
گريبان چون دل آتشپاره اي
مي کشد دل را ز دستم دلرباي تازه اي
در
کشاکش داردم زورآزماي تازه اي
فارغ از ملک سليمانم که از روشندلي
در
نظر دارم پريزادي ز هر انديشه اي
اي جهاني محو رويت، محو سيماي که اي؟
اي تماشاگاه عالم،
در
تماشاي که اي؟
عالمي را روي دل
در
قبله ابروي توست
تو چنين حيران ابروي دلاراي که اي؟
نعل
در
آتش ز سوداي تو دارد آفتاب
اي سمن سيما تو سرگردان سوداي که اي؟
چشم مي پوشي ز گلگشت خيابان بهشت
در
کمين جلوه سرو دلاراي که اي؟
اين خمارآلودگان کوتاه بين افتاده اند
ورنه باشد
در
گره هر قطره را ميخانه اي
حسن عالمسوز بي تاب است
در
ايجاد عشق
دارد از هر ذره آن خورشيدرو پروانه اي
مي کند چشم سياهش سرمه سايي، ورنه هست
نغمه منصوريي
در
هر لب پيمانه اي
آسمانها
در
شکست ما چه يکدل گشته اند
کشتي نه آسيا افتاده چپ با دانه اي
از شراب لعل تا رخسار را افروختي
هر که را بود آرزوي خام
در
دل سوختي
در
دل فولاد جوهر موي آتشديده شد
تا ز عارض خانه آيينه را افروختي
آن که عمرش صرف شد
در
دلبري آموختن
کاش دلداري هم از ما اندکي آموختي
فکر شنبه تلخ دارد جمعه اطفال و تو
پير گشتي و همان
در
فکر فردا نيستي
در
مبند اين خانه تاريک را يکبارگي
چشم عبرت باز کن از دل چو بينا نيستي
نيست امروز اين گراني پله ناز ترا
شير
در
گهواره مي خوردي که لنگر داشتي
نونياز ناز چون خوبان ديگر نيستي
دايم از شوخي تو
در
پيراهن اخگر داشتي
ماه رخسار تو ناگرديده
در
خوبي تمام
هر طرف چون ماه نو صد صيد لاغر داشتي
تنگ گشتي آسمان از موج آغوش اميد
گر
در
آغوش کس آن سرو خرامان آمدي
چون سمندر
در
طلب بودي اگر کامل عيار
آتش از بال و پر پروانه بيرون آمدي
سرسري مگذر ز تعمير دل بيچارگان
کار محکم کن که
در
تعمير ديوار خودي
هر چه از دلها کني تعمير پشتيبان توست
سعي
در
آبادي دل کن چو معمار خودي
فکر ايام زمستان مي کني
در
نوبهار
اينقدر غافل چرا از آخر کار خودي؟
بلبل هر بوستان و جغد هر ويرانه نيست
در
فضاي عرش مي پرد هماي بيخودي
نوشها درج است
در
هر نيش اين عبرت سرا
از سر خاري درين گلزار غافل نگذري
عشق هم
در
پرده ناموس مي ماند نهان
از کتان آيد اگر مهتاب را گردآوري
پهن شد
در
دامن صحرا فغانم، گرچه من
چون جرس کردم دل بي تاب را گردآوري
در
خطرگاهي که سر بايد گرفتن با دو دست
مي کنند اين غافلان اسباب را گردآوري
آدمي را
در
نظرها آبرو دارد عزيز
چون گهر کن زينهار اين آب را گردآوري
ايمن از صرصر بود صائب چراغ دولتش
هر که
در
دولت کند احباب را گردآوري
غمزه بي پرواست
در
جمعيت دلها، مگر
زلف اين جمع پريشان را کند گردآوري؟
در
کف اهل کرم گوهر نمي گيرد قرار
ابر ممکن نيست باران را کند گردآوري
بر گل بي خار جولان مي کند
در
خارزار
راه پيمايي که دامان را کند گردآوري
چون تواند بست
در
بر روي بوي پيرهن؟
گر زليخا ماه کنعان را کند گردآوري
در
شکرخند آن لب نوخط ندارد اختيار
پسته اي چون شکرستان را کند گردآوري؟
تا به کي چون گردباد بادپيما از هوس
خار
در
دامان اين صحرا کنم گردآوري؟
مي رسد هر دم مرا زخمي ازين آهن دلان
چون شرار خويش
در
خارا کنم گردآوري؟
عاجزم
در
حفظ دل، هر چند کوه قاف را
زير بال خويش چون عنقا کنم گردآوري
مي توانم غوطه
در
سرچشمه خورشيد زد
گر چو شبنم خويش را اينجا کنم گردآوري
بر اميد وعده ديدار او چون مردمک
نور را
در
ديده بينا کنم گردآوري
چون گل رعنا
در
ايام بهاران سعي کن
کز دل پرخون و از رنگ خزاني برخوري
خاک ها
در
کاسه سرکرده چون موج سراب
رهروان تشنه لب را جلوه دنيا بسي
ترک دنيا پيش دنيادوستان باشد عظيم
ورنه
در
قاف قناعت هست ازين عنقا بسي
زير پاي چرخ کجرفتار چون خوابد کسي؟
در
ره اين سيل بي زنهار چون خوابد کسي؟
نوک خاري از گلستان جهان بيکار نيست
در
چنين هنگامه اي بيکار چون خوابد کسي؟
چشم بيداري است هر کوکب درين وحشت سرا
در
ميان اينقدر بيدار چون خوابد کسي؟
آسمان چون خانه زنبور آتش ديده است
در
ته اين سقف آتشبار چون خوابد کسي؟
تنگناي چرخ صائب نيست مأواي حضور
در
دهان شير و کام مار چون خوابد کسي؟
صفحه قبل
1
...
1603
1604
1605
1606
1607
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن