نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
سايه بال هما خواب گران مي آرد
در
سراپرده دولت دل بيدار مجو
دو سه روزي است نظربازي بلبل با گل
در
خزان سبز بود بخت تماشايي سرو
نفس سرد خزان باد بهارست او را
نيست
در
باغ نهالي به شکيبايي سرو
آسمان
در
نظر همت مردان پست است
نرسد سبزه خوابيده به رعنايي سرو
در
رکاب علم آه بود فتح و ظفر
به مصافي که روي بي علم آب مرو
هست تا
در
جگر از اشک ندامت آبي
صائب از دامن ابناي زمان دست بشو
چو گوي
در
خم چوگان حادثات افتد
سري که دور شود از رکاب دولت تو
در
اميد که هرگز نبسته اي بر خلق
به روي صائب نگشاده اي دريغ از تو
بس است
در
غم دنيا گريستن، تا چند
به شوره زار شود صرف آب زمزم تو؟
ز گل فزود مرا خارخار خنده تو
که نيست خنده گل
در
شمار خنده تو
دهان غنچه به لب مهر دارد از شبنم
ز بس خجل شده
در
روزگار خنده تو
چو تخم سوخته کز خاک برنمي آيد
گره شده است مرا حرف
در
دهان بي تو
گريوه هاست ز گرد ملال
در
راهش
اگر به لب نرسد جان ناتوان بي تو
شکفتگي نشود سبز
در
چمن بي تو
به اشک شمع زند غوطه انجمن بي تو
به چشم شبنم اين بوستان گل افتاده است
ز بس گريسته
در
عرصه چمن بي تو
گهرفشاني ابر سياه مشهورست
مراد
در
دل شب اي سياه کار بجو
نکرده گريه تمناي بخت سبز مکن
بريز دانه خود
در
زمين، بهار بجو
به يک رفيق موافق بساز
در
عالم
منافقان جهان را به هم گذار و برو
روزي که پسته ديد لب همچو قند او
شد خنده زهر
در
دهن نيم خند او
آيد به رنگ سبزه خوابيده
در
نظر
عمر خضر به سايه سروبلند او
خون همچو نافه
در
جگرش مشک مي شود
پيچد به هر غزال که مشکين کمند او
فرصت کم است دولت پا
در
رکاب را
غافل مشو ز دور خط مشکبار او
در
چارفصل سبزه خط تو تازه است
موقوف وقت نيست چو عنبر بهار او
دامن ز صحبت گل بي خار مي کشد
در
هر دلي که ريشه کند خارخار او
خطت که رفت
در
بغل هاله ماه ازو
پوشيده است کعبه پلاس سياه ازو
در
دودمان خامه صائب نهفته است
برقي که روي صفحه شود همچو ماه ازو
در
هر سري که هست تمناي گلرخي
از بوي گل پري زده گردد مشام او
در
هر دلي که عشق الهي کند نزول
چون کعبه جاي کسب هوا نيست بام او
چون سر زند ز مشرق زين آفتاب تو
صد شاخ گل پياده رود
در
رکاب تو
در
پرده حرف گوي که تبخال بي ادب
دندان نگيرد از لب حاضرجواب تو
از بس ز خون ما شده گلگون عقيق تو
در
ساغر سهيل کند خون عقيق تو
ياقوت آبدار شود اشک شمع ها
در
محفلي که گردد ميگون عقيق تو
شب بيشتر کند دل خونخوار را سياه
در
عهد خط زياده کند خون عقيق تو
نقش اميد بوسه به وجه حسن نشست
تا شد نهفته
در
خط شبگون عقيق تو
نتوان
در
آب و آينه ديدن مثال تو
چون مد آه، سايه ندارد نهال تو
چون بوي گل که مي شود از برگ بيشتر
در
پرده بيش فيض رساند جمال تو
از بس که سرکش است قد چون نهال تو
در
آب هم نگون ننمايد مثال تو
چندان که دل فزون شکني شوختر شوي
گويا که
در
شکستن دلهاست بال تو
در
سينه زعفران شودش ريشه ملال
هر کس که بگذرد به دل بي ملال تو
يارب چه آتشي، که گلاب چکيده شد
در
شيشه هاي غنچه گل از انفعال تو
خورشيد آيدش ورق شسته
در
نظر
چشمي که شد فريفته خط و خال تو
اي فتنه سايه پرور سرو روان تو
مه
در
کمند کاکل عنبرفشان تو
صد ترکش از خدنگ ملامت برد به خاک
خورشيد اگر بلند شود
در
زمان تو
مردم
در
آرزوي شبيخون بوسه اي
يارب به خواب مرگ رود پاسبان تو!
شرمت به پاسبان خط آزادگي دهد
در
پاي سرو خواب کند باغبان تو
بوي گل از ادب نکند پاي خود دراز
در
سايه گلي که بود خوابگاه تو
در
چشم اهل ديد، خيابان جنت است
هر چاک سينه اي که شود شاهراه تو
با قامت خميده ازين
در
کجا رود؟
صائب که باخت نقد جواني به راه تو
در
خون نشست لاله ز چشم سياه تو
گل گوشه گير گشت ز طرف کلاه تو
چشم غزال، داغ سياهي فکنده اي است
در
معرض سياهي چشم سياه تو
صفحه قبل
1
...
1597
1598
1599
1600
1601
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن