167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان انوري

  • ني رمح بهارست که در معرکه کردست
    از خون دل دشمن شه لعل سنان را
  • آن شاه سبک حمله که در کفه جودش
    بي وزن کند رغبت او حمل گران را
  • گر ثور چو عقرب نشدي ناقص و بي چشم
    در قبضه شمشير نشاندي دبران را
  • در نسبت شاهي تو همچون شه شطرنج
    نامست و دگر هيچ نه بهمان و فلان را
  • در خون دل لعل که فاسد نشود هيچ
    قهر تو گره وار ببندد خفقان را
  • در گاز به اميد قبول تو کند خوش
    آهن الم پتک و خراشيدن سان را
  • انصاف تو مصريست که در رسته او ديو
    نظم از جهت محتسبي داد دکان را
  • جاه تو جهانيست که سکان سوادش
    در اصل لغت نام ندانند کران را
  • روزي که چون آتش همه در آهن و پولاد
    بر باد نشينند هزبران جولان را
  • از فتنه در اين سوي فلک جاي نبينند
    پيکارپرستان نه امل را نه امان را
  • در هيچ رکابي نکند پاي کس آرام
    آن لحظه که دستت حرکت داد عنان را
  • تو در کنف حفظ خدايي و جهاني
    طعمه شدگان حوصله هول و هوان را
  • گيتي همه در دامن اين ملک جوان باد
    تا حصر کند دامن هر چيز ميان را
  • باقي به دوامي که در آحاد سنينش
    ساعات شمارند الوف دوران را
  • صدري که بجز فتوي مفتي نفاذش
    در ملک معين نکند آيت و شان را
  • آن خواجه که بس دير نه تدبير صوابش
    در بندگي شاه کشد قيصر و خان را
  • آنجا که زبان قلمش در سخن آيد
    بر معجزه تفضيل بود سحر بيان را
  • از مرتبه دانيست در آن مرتبه آري
    يزدان ندهد مرتبه جز مرتبه دان را
  • شه ناگزرانست چو جان در بدن ملک
    يارب تو نگهدار مر اين ناگزران را
  • آنکه قضا در حريم طاعتش آورد
    رقص کنان گردش شهور و سنين را
  • وانکه قدر در اداي خدمتش افکند
    موي کشان گردن ينال و تگين را
  • غوطه توان داد روز عرض ضميرش
    در عرق آفتاب چرخ برين را
  • بي شرف مهر خازنش ننهادست
    در دل کان آفتاب هيچ دفين را
  • جز به در جامه خانه کرم او
    کسوت صورت نمي دهند جنين را
  • بي دم لطفش به خاک در بنشاندند
    باد صبا را نه بلکه ماء معين را