167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان انوري

  • يا مرا در غم و انديشه او
    چون دل او دگري بايستي
  • نيست از دل خبرم در غم او
    از دل او خبري بايستي
  • زان پيش که در باغ وصال تو دل من
    از داغ فراق تو برآسود برفتي
  • آهنگ به جان من دلسوخته کردي
    چون در دل من عشق بيفزود برفتي
  • دريغ آن دوستي با من به يکبار
    شدي در جنگ و خشم از سر گرفتي
  • نهادي بر شکر ما شوره سيم
    پس آنگه لعل در شکر گرفتي
  • از دست تو در بلا فتادم
    آخر تو کجا به من فتادي
  • اي انوريت گشته فراموش ياد بادت
    کو را هنوز در همه انديشها به يادي
  • حال من ديده در کشاکش هجر
    وصل را هيچ روي ننمودي
  • در کف عشق تو جان ممتحن من
    هست گرفتار همچنان که تو ديدي
  • نيابد بيش از اين دانم غرامت
    که خط در دفتر جانم کشيدي
  • در پرده دل چو هم تويي آخر
    از راز دلم چه پرده برداري
  • اي آيت حسن جمله در شانت
    زين سورت عشوه صد ز بر داري
  • چتوان گفتن نه اولين داغست
    کز طعنه مرا تو در جگر داري
  • در ميان دلي و خواهي بود
    خويش را چند بر کران داري
  • راز من در غمت چو پيدا شد
    روي تا کي ز من نهان داري
  • در سر داري مگر که هرگز
    دستي به سرم فرو نياري
  • تو داري سر آن که در کار خويشم
    ز پاي اندر آري و سر درنياري
  • به دشنامي که دشمن را بگويند
    دلم در دوستي خرم نداري
  • در دفتر تندي و درشتي که همانا
    يک سوره برآيد که تو آن برم نداري
  • همه اميد در وصل تو بستم
    به سر شد عمر و هم نگشاد کاري
  • از کبر نگاه کرد رويت
    در چشمه خور به چشم خواري
  • داري سر آنکه بيش از اينم
    در بند فراق خود بداري
  • بوسه در کار تو کنم چه شود
    گر برآري به خنده اي کاري
  • بهانه چه جويي کرانه چه گيري
    بيا در ميان نه به حق هرچه داري