167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان انوري

  • انوري را بي جنايت اي نگار
    در غم هجران خود گريان مکن
  • پايي از غم در رکاب آورده ام
    بيش از اين اسب جفا را زين مکن
  • در غم ماه گريبانت مرا
    هر شبي دامن پر از پروين مکن
  • بوسه اي خواهم طمع در جان کني
    نقد کردم گير و هان و هين مکن
  • هرگونه اي شمار گرفتم ز روز وصل
    هرگز نبود فرقت او در شمار من
  • شگفت ماندم در بارگاه دولت تو
    از آنکه ديدم از اين ديده حقيقت بين
  • ز جزع حاصل در حال شد روان پيدا
    به جادوان حزين و به ساکنان حزين
  • من به گردت کي رسم چون باد را
    آب رويت پي کند در کوي تو
  • نيست يک نيرنگ تو بي بوي خون
    گر مرا رنگيست در پهلوي تو
  • اي من غلام آن خم گيسوي مشکبوي
    افتاده در دو پاي تو از آرزوي تو
  • دل نفس عشق تو تنها زند
    در همه دلها هوس روي تو
  • از در خود عاشق خود را مران
    رحم کن انگار سگ کوي تو
  • وانگه من مستمند بي دل را
    در محنت عاشقي رها کرده
  • بر گلبن اهل چو تو يک شاخ ناشکفته
    در بيشه ازل چو تو يک مرغ ناپريده
  • اي سايه کمال تو بر شش جهت فتاده
    واوازه جمال تو در نه فلک شنيده
  • در آرزوي سايه قد تو هر سحرگه
    فرياد خاک کوي تو بر آسمان رسيده
  • همرهي جسته اي ز من وانگه
    در ميان رهم گذاشته اي
  • انوري چون در سر کار تو شد
    بر سر خلقش چه رسوا کرده اي
  • هرچه خوبان را به کار آيد ز حسن
    در خط مشکين به کار آورده اي
  • دوش مي کردي حساب عاشقان
    انوري ار در شمار آورده اي
  • يک به ريشم کم کن از آهنگ جور
    گرنه با ايام در يک پرده اي
  • يک به دستم کم کن از آهنگ جور
    گرنه با ايام در يک پرده اي
  • جانا به کمال صورتي اي
    در حسن و جمال آيتي اي
  • هجر بر هجر مي شمارم و هيچ
    بار يک وصل در شمارستي
  • از هجر تو در خمارم امروز
    نايافته اي ز وصل هستي