167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان انوري

  • الحق به از اين بها به نتوان جست
    در هر کاري کفايتي بايد
  • آخر ز تو در جهان پس از عمري
    جز جور و جفا حکايتي بايد
  • در خون مني چرا نينديشي
    کين دل شده را جنايتي بايد
  • در باغ روزگار ز بيداد نرگس او
    تا شاخ نرگسي به مثل دار مي نمايد
  • چه باشد که من در غم او سرآيم
    چو بر من غم او همي سرنيايد
  • به عمري در کفم ياري نيايد
    ور آيد جز جگرخواري نيايد
  • مرا در مذهب عشقش گر او اوست
    ز ده سجاده زناري نيايد
  • به صرف جان چو در بازار حسنش
    به صد دينار ديداري نيايد
  • برو چون کيسه اي دوزم که هرگز
    مرا در کيسه ديناري نيايد
  • مبند اي انوري در کار او دل
    ترا زو رونق کاري نيايد
  • از اين پس وفا رسم هرگز ميا گو
    چو در نوبت عشق ما مي نيايد
  • با تو چه سازم که چو افغان کنم
    زانچه به من در غم هجران رسيد
  • گر تو تويي زود که خواهند گفت
    سوز فلان در تن بهمان رسيد
  • وي برآورده ز عشقت در هوس
    هر کسي سر از گريباني دگر
  • چهره پنهان مکن که در خوبي
    چون تو صاحب جمال نيست دگر
  • در هواي تو مانده اند به درد
    چهره پر خون و سينه پر اخگر
  • دلا در عاشقي جاني زيان گير
    وگرنه جاي بازي نيست جان گير
  • من اينک در ميان کارم اي دل
    سر و کاري همي بيني کران گير
  • در آن مي زني کز غم شوي خون
    برو هم عافيت را آستان گير
  • به بوي وصل خود رنگش نبيني
    به حرمت جان هجران در ميان گير
  • اي جهان را به حضرت تو نياز
    در جاه تو تا قيامت باز
  • درگهت قبله اي که در که و مه
    خدمت او فريضه شد چو نماز
  • ور فلک را بود ز راي تو مهر
    در شب تا ابد کنند فراز
  • اي ز جاهت شب ستم در سنگ
    خرمت باد روز سنگ انداز
  • چند گويي زمانه در پيش است
    بر وفاي زمانه هيچ مناز