167906 مورد در 0.11 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • زير گردون باش چنداني که جسمت جان شود
    گندمت چون آرد شد در آسيا لنگر مکن
  • حق نمايي کار هر آيينه بي زنگ نيست
    تا بود دل، روي در آيينه ديگر مکن
  • قطع پيوند محبت مي کند مکتوب خشک
    سرکشي با عاشقان در ابتداي خط مکن
  • حکم نتوان بر فلک راندن به تقويم کهن
    ناز بر صاحبدلان در انتهاي خط مکن
  • يک جهت شو در طريق عشق چون مردان مرد
    بيش ازين اوقات صائب صرف لاطايل مکن
  • ريزش خود را ز چشم مردمان پوشيده دار
    در سخاوت خويش را افسانه چون حاتم مکن
  • عالم بالاست جاي اين نهال بارور
    ريشه خود در زمين عاريت محکم مکن
  • رو مياور در طواف کعبه با آلودگي
    گرد عصيان را غبار خاطر زمزم مکن
  • پيش هر ناشسته رويي آبروي خود مريز
    در زمين شور، ابر خويش را بي نم مکن
  • هست در عين عدالت آب جان بخش حيات
    چون سکندر جستجوي چشمه حيوان مکن
  • اي خدا ناترس آن چاک گريبان را بپوش
    شعله آه مرا در انجمن عريان مکن
  • از شکست خصم خوشحالي، ندامت بردهد
    زينهار اين ريزه الماس در معجون مکن
  • چون مسيحا پاي همت بر سر گردون گذار
    خويش را در خم حصاري همچو افلاطون مکن
  • نخل نوخيز تو بهر بوستان ديگرست
    ريشه محکم در زمين عاريت چندين مکن
  • چشم خواب آلود را در گوشه نسيان گذار
    راه دوري پيش داري بار خود سنگين مکن
  • تيشه اي داري چو آه آتشين در آستين
    سنگ راهت گر شود کوه گران، تمکين مکن
  • خارخار حرص را در پرده دل ره مده
    ناقه گردون نورد روح را گرگين مکن
  • زخم دندان ندامت در کمين فرصت است
    کام خود از بوسه شکر لبان شيرين مکن
  • مي شود صائب دعا در دامن شب مستجاب
    دست خود زنهار ازان زلف دوتا کوتاه مکن
  • گريه را باشد اثرهاي نمايان در سحر
    با زمين پاک بخل از دانه افشاني مکن
  • تيزتر گردد ز سوهان تيغ هاي بي امان
    بي سبب در کار مبرم چين پيشاني مکن
  • پاس دار از شور چشمان سنبل فردوس را
    در ميان جمع، اظهار پريشاني مکن
  • حرف حق با باطلان گفتن ندارد حاصلي
    در زمين شور صائب دانه افشاني مکن
  • آه گرمي هست دايم در دل بي تاب من
    نيست هرگز بي چراغي گوشه محراب من
  • شوربختي بين که ريزد بحر با چندين گهر
    خار و خس در کاسه دريوزه گرداب من
  • بس که با گرد خجالت طاعتم آميخته است
    خاک مي ليسد زبان شمع در محراب من
  • دارد از زورآوري خم در خم صيد نهنگ
    سر فرو نارد به صيد ماهيان قلاب من
  • ابر نتوانست گشتن سرمه آواز رعد
    چون شود در پرده هاي دل نهان فرياد من؟
  • کوه چون ابر بهاران روي در صحرا نهد
    گر شود با رعد صائب همعنان فرياد من
  • سوختم در دوزخ افسردگي، يارب که گفت
    روي گرم از آتش سوزان نبيند عود من
  • پنجه مرجان شود در بحر خجلت موج زن
    دست چون بيرون کند مژگان خون آلود من
  • ضعف دل دارم مسيح از نبض من بردار دست
    هست در سيب زنخدان بتان بهبود من
  • دامن فکر من است از دامن گل پاکتر
    چشم شبنم مي پرد در حسرت گلزار من
  • حلقه بيرون در کرده است خلط و زلف را
    بر بياض گردن سيمين بران اشعار من
  • سينه افسرده گلشن در ايام خزان
    مي زند جوش بهار از گرمي گفتار من
  • همچو کوه قاف در موج پري پنهان شده است
    بيستون عشق از فرهاد شيرين کار من
  • روي در آيينه زانوي خود آورده ام
    نيست چون طوطي وبال ديگران زنگار من
  • اشک نيسان را که در چشم صدف گرداند آب
    مهره گل مي شمارد گوهر شهوار من
  • بال اقبال هما را در سعادت گستري
    مي شمارد فرد باطل سايه ديوار من
  • ريشه کفرست محکم در دل سنگين مرا
    چون سليماني گسستن نيست با زنار من
  • مي کند صائب سراغ قبله در بيت الحرام
    هر که جويد مصرع برجسته از اشعار من
  • از رگ خامي نباشد ميوه من ريشه دار
    نشأه مي مي دهد در غورگي انگور من
  • گر در احياي سخن کردم قيامت دور نيست
    کز صرير خامه خود بود صائب صور من
  • خاکيان از جوهر پوشيده من غافلند
    زير گردون است در زير سپر شمشير من
  • اينقدر وحشت نمي بردم به خود هرگز گمان
    در کمند زلف او نگذاشت چين نخجير من
  • يک دل غمگين جهاني را مکدر مي کند
    باغ را در بسته دارد غنچه دلگير من
  • ريختم در پيش دريا آبروي خود، وليک
    صد صدف سيراب از گوهرفشاني شد ز من
  • از سبک جولاني عمرست بي آراميم
    در گذار سيل خوابيدن نمي آيد ز من
  • گر چه دارم پنجه شير ژيان در آستين
    سينه موري خراشيدن نمي آيد ز من
  • ريشه غم، زعفران گردد اگر در سينه ام
    چون گل تصوير، خنديدن نمي آيد ز من