167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان انوري

  • چو در پيش لبت از بيم چشمت
    همه خواهندگان لبها ببستند
  • القصه در ولايت خوبي به کام دل
    زد نوبتي که خسرو عالم نمي زند
  • هرکرا عشقت به هم برمي زند
    عاقبت چون حلقه بر در مي زند
  • عشق را در سر مکن جور و جفا
    عشق با ما خود برابر مي زند
  • تو نشسته فارغ اندر گوشه اي
    وين دعاگو حلقه بر در مي زند
  • از بس که کبرياي جمالست در سرش
    بر عاشقان سلام به کبر و ريا کند
  • گر وفا با جمال يار کند
    حلقه در گوش روزگار کند
  • اين دعا خوش بر آستين بندد
    وين سزا نيک در کنار کند
  • بالله ار در کافري باشد روا
    آنچه هجران تو با ما مي کند
  • در بهاي بوسه اي از من لبت
    دل ببرد و دين تقاضا مي کند
  • عقل را چشم خوشش در نرد عشق
    مي دهد شش ضرب و ششدر مي کند
  • زانکه تا دست سياهش برنهند
    زلفش اکنون دست هم در مي کند
  • حسن او در نرد خوبي داو خواست
    خطش اکنون داو افزون مي کند
  • يار در خوبي قيامت مي کند
    حسن بر خوبان غرامت مي کند
  • در قمار حسن با ماه تمام
    دعوي داو تمامت مي کند
  • بي شک از حسنش ندارد آگهي
    هرکه در عشقم ملامت مي کند
  • در رکابش حسن خواهد رفت اگر
    اسب حسن اين است کو زين مي کند
  • بر سر بازار عشقش در طواف
    دل کنون دلالي دين مي کند
  • هرچه دستش در تواند شد ز جور
    بر من مهجور مسکين مي کند
  • عالمي در ره تو حيرانند
    پيش و پس هيچ ره نمي دانند
  • جان و دل گرچه عزتي دارند
    بر در تو غلام و دربانند
  • وانکه جانش همچو دل نبود به کار
    خويشتن را با تو در کاري نهد
  • تحفه سازد گه گهم آن دل ظريف
    آرد و در دست خونخواري نهد
  • يار پاي اندر ميان ننهد وليک
    انوري سر در ميان باري نهد
  • از طالع سعد ما براند
    فالي که نه در گمان ما بود