167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان انوري

  • وعده را بر در مزن چندين به عذر
    زندگاني را نگر چون مي برد
  • گرچه در پيمان تست اين دم چنان غافل مباش
    کين جهان مختصرآباد ويران بگذرد
  • در کار تو من هنوز گرمم
    هان تا نکني دل از وفا سرد
  • ز بي آبي و شوخي در زمانه
    هزاران فتنه و غوغا برآورد
  • پاي در صلح نانهاده هنوز
    ناز از سر گرفت و جنگ آورد
  • چون غم او درآيد از در دل
    صبر بيچاره راه برگيرد
  • عمري به بهانه وداع او را
    مي بوسد و در کنار مي گيرد
  • دادم دو جهان به باد در عشقش
    ما را به دو حبه برنمي گيرد
  • گويي که به صد چو انوري ارزم
    آري شبه در شاهوار ارزد
  • مه چون سگ پاسبانت ار خواهي
    هر لحظه ز آستان در خيزد
  • دست در وصل يار مي نرسد
    جز غمم زان نگار مي نرسد
  • در غم هجر صبر من برسيد
    دل به مقصود کار مي نرسد
  • در ظلمت نياز بجهد سکندري
    خضر طرب به چشمه حيوان نمي رسد
  • طوفان رسيد در غمت و انوري هنوز
    قسمت سراي نوح به طوفان نمي رسد
  • چون تو در عيش و خرمي باشي
    گر نباشد رهي روا باشد
  • عشق و افلاس در مسلماني
    صد ره از کافري بتر باشد
  • عشق چون در حديث وعده شود
    عدت جان خان و مان باشد
  • گلي نشکفت باري اين زمانم
    اگر در زير اين خاري نباشد
  • مرا گويي که در بستان اين راه
    گلي بي زحمت خاري نباشد
  • بي عشق توام به سر نخواهد شد
    با خوي تو خوي در نخواهد شد
  • جز وصل توام نمي شود در سر
    زين کار چنين به سر نخواهد شد
  • تا کي سپري بر انوري آخر
    در خاک لگد سپر نخواهد شد
  • از بر تو گر غميم آرد رسول
    جان به صد شاديش در بر مي کشد
  • از همه بيش و کمي در مهر و حسن
    دل به هر معيار کت برمي کشد
  • بدرود شب دوش که چون ماه برآمد
    ناخوانده نگارم ز در حجره درآمد