167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان شاه نعمت الله ولي

  • مؤمنا خيز و در گناه باش
    نااميد از در اله مباش
  • قدم در نه به پاکي در طريقت
    که تا بوئي بيابي از حقيقت
  • چون مرا در خواب کردي روز و شب
    روز و شب در خواب مي بينم ترا
  • بر در او کسي که يابد بار
    بر در خانه ها کجا گردد
  • پيدا شده در عالم آن نور جمال او
    آن نور جمال او پيدا شده در عالم
  • با جام ميم همدم در گوشه ميخانه
    در گوشه ميخانه با جام و ميم همدم
  • يازدهم بود ماه و وقت شريف
    ماه در حوت و مهر در ميزان
  • دست در دست زن مزن خواجه
    دست در دست شير مردان زن
  • گرد هر در مي روي ديگر مرو
    بر در يکتاي بي همتا نشين
  • در ره دوست کفر و دين درباز
    در خرابات باده پيمائي
  • مسند ملک ولايت در حقيقت آن اوست
    در حريم عصمتش روح القدس دربان اوست
  • در موج و حباب آب درياب
    آن آب در اين حباب درياب
  • جانبازانيم در ره عشق
    صد جان بجوي بود در اين راه
  • در نيم شب از درم درآمد
    خورشيد که ديد در سحرگاه
  • ماهي در آب و ماکيان در صحرا
    هر يک به تنعمي گرفته مأوا
  • ديديم سمندري در آتش خوش وقت
    ببينيم نعيم مرغ در روي هوا
  • در خانه دل که خلوت حضرت تست
    غيرت نگذارد که در آيد غيرت
  • در شاهد اگر به چشم معني نگري
    بر تو در حق ز روي شاهد باز است
  • ياري که در آئينه ما در نگرد
    بيند که تجلي خدايي چه بود
  • آنگاه در آن درخت و آن ميوه نگر
    در هر دانه ببين درختي پربار
  • در هر چه نظر کني نکو مي بينش
    در صورت و معني اين و آن دريابش
  • آن در يتيمي که همه مي جويند
    در بحر درآ و عين ما مي جويش
  • بنشين به در خلوت دل اي کامل
    مگذار که غير او درآيد در دل
  • در عالم عشق منزلي ساخته ام
    سرمايه و سود جمله در باخته ام
  • در مجلس انس همدمي يافته ام
    در پرده عشق محرمي يافته ام
  • در جام جهان نما نگاهي کردم
    مجموع کمال در يکي مي شمرم
  • در ذات همه جلال او مي بينم
    در حسن همه جمال او مي بينم
  • در صحن زمين به زير نه سقف فلک
    در هرچه نظر کنم خدا مي بينم
  • در کنج فنا گنج بقا يافته ايم
    در ملک عدم وجود را يافته ايم
  • در کوي مغان مست و خراب افتاديم
    توبه بشکسته در شراب افتاديم
  • در کوي خرابات خراب افتاديم
    رندانه به ذوق در شراب افتاديم
  • در بحر محيط کشتيي مي رانديم
    کشتي بشکست و ما در آب افتاديم
  • در کوي فنا جام بقا مي نوشيم
    در مجلس عشق ساقي لولاکيم
  • گه در جاميم و گاه در خم شراب
    اما همه جا حقيقتا عين مييم
  • در کتم عدم عقل خيالي بسته
    در پرده آن خيال خوش بنشسته
  • اي در طلب گره گشايي مرده
    در وصل فتاده وز جدايي مرده
  • در هر دو جهان غير يکي باشد نه
    در بودن آن يکي شکي باشد نه
  • گر زانکه يکي در دگري مي نگرد
    در مذهب عشق نيککي باشد نه
  • اي عالميان نشان وليکن پي نه
    عالم همه در من است و من در وي نه
  • اين عطايش به ما بود دايم
    خواه در مصر و خواه در بغداد
  • عاقلان گرچه بسي در سفته اند
    در همه بابي سخنها گفته اند
  • هر چه در غيب و در شهادت بود
    همه ايثار بندگان فرمود
  • خوش سماعي و عارفان در رقص
    ذوق داري بيا چنان در رقص
  • گرچه در صومعه زهد ندارم جايي
    در خرابات مغان جاه تمامي دارم
  • در زمين و آسمان ميکن نظر
    نور او در ديده ذرات بين
  • در حضرت او وحدت و کثرت درياب
    در موج و حباب مي نگر يعني آب
  • سلب و ايجاب در نمي گنجد
    شيخ و محراب در نمي گنجد
  • شهري که در او شحنه ستمکش باشد
    بنگر که در آن شهر چه چربش باشد
  • اين حقيقت در همه ساري بود
    با همه در غايت ياري بود
  • در فنا رفت و در بقا آسود
    گر چه گفتند بود هيچ نبود