167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • با زلف بگو در پي صيد دگر افتد
    ما از خم دامي که رميديم، رميديم
  • از گريه ما هيچ دلي نرم نگرديد
    در ساعت سنگين سر اين تاک بريديم
  • در گوش ز فرياد جرس پنبه گذاريم
    نشنيدني از همسفران بس که شنيديم
  • ديديم که در روي زمين اهل دلي نيست
    چون غنچه به کنج دل خود باز خزيديم
  • در سينه دل، چاک فکنديم چو صائب
    اين نامه به تدبير نشد باز، دريديم
  • چون لاله دلسوخته در گلشن ايجاد
    بي خون جگر قطره آبي نچشيديم
  • کرديم تلف عمر به غواصي اين بحر
    در هيچ صدف گوهر انصاف نديديم
  • در سينه ز غيرت قدم آه شکستيم
    سر رشته پيوند ز افلاک بريديم
  • بس گريه افسوس که دنباله رو اوست
    در غورگي اين خوشه که از تاک بريديم
  • تا سر به گريبان تماشا نکشيديم
    در دامن فردوس برين وا نکشيديم
  • در ديده ما دام تماشاي دو عالم
    زان است که گردن به تماشا نکشيديم
  • در غورگي از سلسله تاک بريديم
    خود را به پريخانه مينا نکشيديم
  • در دامن ما صد گل بي خار فرو ريخت
    آن خار که از آبله پا نکشيديم
  • آه قدر انداز به فرمان دل ماست
    در قبضه اگر تيغ سيه تاب نداريم
  • در دايره بي سببي نقطه محويم
    هرگز خبر از عالم اسباب نداريم
  • سر در ره آرايش ظاهر نتوان کرد
    چون گل سر آرايش دستار نداريم
  • در جيب صدف گوهر ما چشم گشوده است
    ما طاقت رسوايي بازار نداريم
  • بگذار که در چاه مذلت بسر آريم
    ما حوصله ناز خريدار نداريم
  • هر چند که در گردن ما دست فکنده است
    از بيخبريها خبر از يار نداريم
  • خضر ره ما گرمروان عزم درست است
    سر در پي هر باديه پيما نگذاريم
  • صائب به رخ ما در دولت نگشايد
    تا رو به نهانخانه عنقا نگذاريم
  • چون تير مداريد ز ما چشم اقامت
    کز قامت خم گشته در آغوش کمانيم
  • باشد زر گل راز فلک در نظر ما
    هر چند چو نرگس به ته پا نگرانيم
  • عمري است که در خرقه پرهيز چو صائب
    سر حلقه رندان خرابات جهانيم
  • از رهگذر گوش، صدف کان گهر شد
    ما هرزه در ايان همه چون موج زبانيم
  • ما اخگر عشقيم که تا دامن محشر
    در توده خاکستر افلاک نهانيم
  • بسيار سبکروح تر از شبنم صبحيم
    هر چند که در چشم تو چون خواب گرانيم
  • چون مور اگر امروز به خاکيم فتاده
    فرداست که در دست سليمان زمانيم
  • آن سوخته جانم که اگر چون شرر از خلق
    در سنگ گريزم بتوان يافت به بويم
  • به خوان چرخ نکردم دراز دست تهي را
    نداشت کاسه در يوزه پيش بحر حبابم
  • عجب که پيرخرابات نگذرد ز گناهم
    که من ز باده گلرنگ در شباب گذشتم
  • خجل ز رهزن اين واديم که در همه عالم
    چو گردباد لباسي بجز غبار ندارم
  • هزار حلقه فزون جنگ با نسيم نمودم
    هنوز راه در آن زلف تابدار ندارم
  • گذشتيم از سر ناموس و اعتبار چو صائب
    هنوز در نظر عشق اعتبار ندارم
  • چشم گشايش از خلق نبود به هيچ بابم
    در بزم بيسوادان لب بسته چون کتابم
  • در زهد خشک باشد پوشيده مشرب من
    آب حياتم اما خس پوش از سرابم
  • بنياد اعتبارات پا در رکاب باشد
    مگذار دل ز خامي بر فخر وعار مردم
  • در چشم عيبجويان ظلمت هميشه فرش است
    ز آيينه پشت بيند آيينه دار مردم
  • چون چشم آبگينه، هر چند پاک بينم
    در پرده خجالت، زان روي شرمگينم
  • از زلف مشکبويان مغزم شود پريشان
    تا ريشه کرد در دل آن خط عنبرينم
  • افغان که همچو پرگار با پاي آهنين من
    چندان که مي زنم دور در گام اولينم
  • از باد دستي خود ما ميکشان خرابيم
    در کاسه سرنگوني همچشم با حبابيم
  • چون مي به مجلس آيد از ما ادب مجوييد
    تا نيست دختر رز در پرده حجابيم
  • از مشرق بناگوش خنديد صبح پيري
    ما تيره روزگاران در سير ماهتابيم
  • يک ره به گوشه چشم در زي پا نظر کن
    عمري است پايمالت چون ديده رکابيم
  • هيچ نبسته است در طلسم حياتم
    جلوه خشکي است چون سراب وجودم
  • همچو حبابم که در طلسم تعين
    نيست بجز پرده حجاب وجودم
  • جلوه دو دست در نظر نفسم را
    بس که به رفتن کند شتاب وجودم
  • همچو هلال است يک اشاره ابرو
    بس که بود پاي در رکاب وجودم
  • بحر به پيمانه حباب نگنجد
    در ره او چشم انتظار ندارم