نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
يک فاخته سرو تو اين طارم نيلي است
من
در
چه شمارم که هوادار تو باشم؟
من کز رخ خورشيد نظر را ندهم آب
قانع به نگاه
در
و ديوار تو باشم
نم
در
دل ميخانه خمارم نگذارد
گر جلوه ساقي نشود رهزن هوشم
در
دل شکند شيشه مرا خنده گلها
آواز تو زان دم که رسيده است به گوشم
در
عالم ايجاد من آن طفل يتيمم
کز شير به دشنام کند دايه خموشم
چون کعبه، برازندگيم
در
نظر خلق
زان است که من جامه پوشيده نپوشم
يک ذره دل سختم از اسلام نشد نرم
در
کعبه همان ساکن بتخانه خويشم
در
کنج قفس چند دل خويش توان خورد؟
شبنم زده گرديد لب گل ز سراغم
در
هر که ترا ديده به حسرت نگرانم
عمي است که من زنده به جان دگرانم
بيداري دولت به سبکروحي من نيست
هر چند که
در
چشم تو چون خواب گرانم
دستي که ز دقت گره از موي گشودي
در
زير زنخ ماند ازين خوش کمرانم
غافل نيم از گردش پرگار چو مرکز
هر چند که
در
دايره بيخبرانم
از بيجگري مي تپدم دل ز شکستن
هر چند که
در
کارگه شيشه گرانم
در
پرده بخت است نهان روشني من
چون برق گرفتار درين ابر سياهم
بر مرکز خال تو مرا تا نظر افتاد
در
دايره چشم نگنجيد نگاهم
چون موي زيادست گران
در
نظر من
تا دور ز رخسار تو گرديد نگاهم
هر سبزه خوابيده که
در
باغ جهان بود
از خواب گران جست ز گلبانگ رسايم
صائب ز سر خود به ته بال کشيدن
عمري است که
در
سايه اقبال همايم
در
روي زمين نيست چو يک چهره روشن
چون آينه بي وجه چه از زنگ برآيم؟
در
هيچ لباس از تو مرا نيست جدايي
يکرنگ توام گر چه به صد رنگ برآيم
چون آبله
در
زير قدم راهروان را
برديم بسر عمري و هموار نگشتيم
نقصان نکند هيچ کس از جود و سخاوت
در
خوشه رسيديم گر از دانه گذشتيم
هر چند ز بي بال و پري خانه نشينيم
چون آهوي وحشت زده
در
دامن دشتيم
در
مشق جنون گر چه سر آمد همه عمر
سطري که توان داد به دستي ننوشتيم
در
پله آغاز ز انجام گذشتيم
از مصر برون نامده از شام گذشتيم
در
ابر سفيد و لب خاموش خطرهاست
از گردن مينا و لب جام گذشتيم
در
طالع ما نيست گرفتاري، اگرنه
صد بار فزون از نظر دام گذشتيم
در
سايه شمشير شهادت نتپيديم
زين قلزم خونخوار به آرام گذشتيم
در
گلشن بيرنگ جهان چون گل خورشيد
گر صبح شکفتيم سر شام گذشتيم
در
باغ جهان چون ثمر نخل تمنا
صد حيف که خام آمده و خام گذشتيم
چون ابر بهار آنچه ازين بحر گرفتيم
در
جيب صدف پاک فشانديم و گذشتيم
چون سايه مرغان هوا
در
سفر خاک
آزار به موري نرسانديم و گذشتيم
در
رشته کشيدند دگرها گهر جان
ما اين عرق از جبهه فشانديم و گذشتيم
هر چند که
در
ديده ما خار شکستند
خاري به دل کس نخلانديم و گذشتيم
هر چند که
در
مد نظر بود دو عالم
يک حرف ازين صفحه نخوانديم و گذشتيم
ما دستخوش سبحه و زنار نگشتيم
در
حلقه تقليد گرفتار نگشتيم
از کعبه و بتخانه گذشتيم به تعجيل
قانع به نگاه
در
و ديوار نگشتيم
در
دامن خود پاي فشرديم چو مرکز
گرد سر هر نقطه چو پرگار نگشيتيم
چون يوسف تهمت زده از پاکي دامن
در
چشم عزيزان جهان، خوار نگشتيم
صائب مدد خلق نموديم به همت
در
ظاهر اگر مالک دينار نگشتيم
چون فاخته از رتبه اقبال محبت
جا
در
بر آن سرو گل اندام گرفتيم
ناکامي جاويد چو
در
کام جهان بود
از کام جهان دست به ناکام گرفتيم
در
رهگذر سيل فنا خواب حرام است
رفتيم برون از فلک آرام گرفتيم
ديديم که پرگار فلک
در
کف ما نيست
چون نقطه درين دايره آرام گرفتيم
در
دست فلاخن نکند سنگ اقامت
ما زير فلک بهر چه آرام گرفتيم؟
طاس فلک از زمزمه عشق تهي بود
ما غلغله
در
گنبد دوار فکنديم
چون شانه رسيديم به صدزخم نمايان
تا دست
در
آن طره طرار فکنديم
بار دل ما بود همان دوري منزل
در
منزل مقصود اگر بار فکنديم
مستانه سر شيشه مي باز گشوديم
ديگر
در
صد ميکده راز گشوديم
هر بند طلسمي که
در
آن زلف درازست
چون شانه به سرپنجه اعجاز گشوديم
صفحه قبل
1
...
1576
1577
1578
1579
1580
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن