167906 مورد در 0.13 ثانیه یافت شد.

جام جم اوحدي مراغي

  • خوب کاران او چو کشت کنند
    گاو در خرمن بهشت کنند
  • تا دلت مرغ پخته خواهد و مي
    چون نهي در بهشت باقي پي؟
  • طلب آن تبارو خويشي کن
    روي در روي فضل و پيشي کن
  • گفت: اگر در ميانه کس باشد
    عشق را اين دليل بس باشد
  • هر که او روي در خداي کند
    صلب خود را صليب ساي کند
  • خويشتن را به جهل خوار مکن
    دست با ديو در کنار مکن
  • اين دو را از ميان چو بردارد
    دست با خويش در کمر دارد
  • چون به علم و عمل شوي در کار
    روزت از روز به شود ناچار
  • گرنه در عقل روزبه گردي
    به چه رتبت رئيس ده گردي؟
  • رخنه اي در سپهر چارم بر
    رخت بربام هفت طارم بر
  • در قيامت کجا رود با نفس؟
    علم هر بوالفضول و هر با خفس
  • وين سه علم ار کني به عقل نظر
    از کلام و حديث نيست به در
  • جان بسيطست و اين سه علم بسيط
    تو فرو رفته در وجيز و وسيط
  • و آن دو را در ميان چو واسطه نيست
    به حقيقت دو نيستند، يکيست
  • نور بر سايه چون زيادت شد
    غيب در کسوت شهادت شد
  • در اين نه مقوله بسته شود
    دل ازين چار قيد رسته شود
  • گه کند در جمال حور نظر
    گه ز کوثر کنندش آبشخور
  • عملت ميبرد علم در پيش
    علم خود را جدا مدار از خويش
  • در زمين شير و انگبين گويي
    چون روي بر فلک همين گويي
  • بي عمل در بهشت رفت آدم
    آدمي بي عمل درآيد هم
  • گر بدان نکته دست رد نزدي
    در ره «اهبطو» ش حد نزدي
  • خوردن اينجا روا نميدارند
    در بهشت آش و سفره چون آرند؟
  • در بهشت ار خوري جو و گندم
    همچو آدم کني ره خود گم
  • در جهان جاي او حجيم بود
    آبش از جرعه حميم بود
  • او در آن دودهاي آتش ريز
    ميرود چشم بسته، افتان خيز