167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • آن بلبل غريب نوايم که در چمن
    ننشست جوش سينه گل از ترانه ام
  • طوفان جلوه تو چو در دل گذر کند
    دريا شود ز موجه آغوش سينه ام
  • آغوش صبح، زخمي اقبال من شده است
    تيغ که را کشيده در آغوش سينه ام؟
  • چندين هزار حلقه منت کشيده است
    از درد و داغ عشق تو در گوش سينه ام
  • گرديده همچو خانه زنبور در بهار
    از نيش غمزه تو پر از نوش سينه ام
  • هر چند در لباس شکرخند مي زنم
    از دل چو پسته زهر نهفته است تا لبم
  • دلتنگ از ملامت اغيار نيستم
    چون گل ، گرفته در بغل خار نيستم
  • در زهر روي پوش خطر بيشتر بود
    امن از خط نرسته دلدار نيستم
  • ز آزادگي بريده ام از خويش عمرهاست
    در پيش خود چو سرو گرفتار نيستم
  • تا همچو لعل، رنگ به رخسار داشتم
    خون در دل از شکست خريدار داشتم
  • تا چون حباب چشم گشودم ز يکدگر
    سر در کنار قلزم خونخوار داشتم
  • هموار بود وضع جهان در نظر مرا
    تا روي خود ز خلق به ديوار داشتم
  • از عيب پاک ساخت دل پاک بين مرا
    ورنه هزار آينه در کار داشتم
  • هر چند گوهر سخنم آبدار بود
    خون در جگر زناز خريدار داشتم
  • زلف شکسته داشت سري با شکستگان
    ورنه دل شکسته چه در کار داشتم؟
  • در زلف او نبود دلم برقرار خويش
    دلبستگي چو نغمه به هر تار داشتم
  • غايب شد از نظر به نفس راست کردني
    در پيش چشم خويش شکاري که داشتم
  • در زنگ غوطه زد ز تريهاي روزگار
    آيينه تمام عياري که داشتم
  • داغم که صرف سوخته جاني نگشت و مرد
    در سينه همچو سنگ شراري که داشتم
  • آخر چو شبنم از اثر صاف طينتي
    در پيشگاه خاطر گل بار يافتم
  • آن دولتي که بال هما صفحه اي ازوست
    در زير چتر سايه ديوار يافتم
  • شاخ گلي که ديده شبنم نديده بود
    در پيش ديده جلوه کنان بود صبحدم
  • نوري که پرده سوز نظر بود در نقاب
    مانند آفتاب عيان بود صبحدم
  • در انتظار جلوه خورشيد، شبنمم
    با چشم خون فشان نگران بود صبحدم
  • امشب به آه سرد ره خواب مي زدم
    در کوي يار، سير چو مهتاب مي زدم
  • در جام ديده پاره دل مي گداختم
    جولانگه خيال ترا آب مي زدم
  • فکر دهان تنگ توام داشت در ميان
    تا صبح بي پياله مي ناب مي زدم
  • در طبع بردبار هدف سرکشي نبود
    چون تير من زکجروي خود خطا شدم
  • در موسمي که بال برآرد ز لاله سنگ
    چون بيضه پا شکسته درين آشيان شدم
  • بي خواست بس که بار دل گلستان شدم
    بي اعتبار در نظر باغبان شدم
  • عمري چو گرد در قدم کاروان شدم
    تا همچو ناله با جرسي همزبان شدم
  • ديروز سر ز بيضه برآورد عندليب
    گل در چمن نبود که من بذله گو شدم
  • صد آرزو به گرد دلم در طواف بود
    از حيرت جمال تو بي آرزو شدم
  • لبهاي مي چکان ترا در طواف بود
    از حيرت جمال تو بي آرزو شدم
  • لبهاي مي چکان ترا در سر شراب
    کردم نظاره تشنه صد آرزو شدم
  • خط تو ريشه در رگ جان مي دواندم
    خال تو تخم مهر به دل مي فشاندم
  • دارم اگر چه دست به معشوق در کمر
    حيرت همان به کوه و کمر مي دواندم
  • در آفتابروي قناعت نشسته ام
    از سايبان منت بال هما ترم
  • روزي که در پياله مي لاله رنگ نيست
    از عندليب فصل خزان بينوا ترم
  • در جبهه عزيمت من نور صدق نيست
    چون تير کج مگر به غلط برنشان خورم
  • سوزي که هست در جگر من مرا بس است
    خامي نمي کند هوس آلود آتشم
  • ديگر عنان گريه نيارد نگاه داشت
    در ديده اي که سرمه کشد دود آتشم
  • نه مستحق عشقم و نه در خور هوس
    بيگانه بهشتم و مردود آتشم
  • صائب نگشت نرم دل آهنين من
    عمري است گر چه در کف داود آتشم
  • از شرم عشق بود مرا در نقاب چشم
    شد زان رخ گشاده مرا بي حجاب چشم
  • از خط فزود مستي آن چشم پر خمار
    در نوبهار سير نگردد ز خواب چشم
  • از گوهر سرشک بود آب و تاب چشم
    چشمي که خشک شد نبود در حساب چشم
  • در دست رعشه دار گهر را قرار نيست
    شد بيقرار اشک من از اضطراب چشم
  • در منزلت ز خنده اگر گريه بيش نيست
    بالاتر از دهن ز چه دادند جاي چشم
  • از زلف او چگونه دل ناتوان کشم؟
    در دست ديگري است عنانم چسان کشم؟