167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

جام جم اوحدي مراغي

  • دل مخوان، اي پسر، که دول بود
    آنکه در چاه خلق گول بود
  • ريسمانيست سست صورت جاه
    تو به اين ريسمان مرو در چاه
  • ماه يکشب که در برو بستند
    مردم او را ز بامها جستند
  • نه صدف نيز از آن دهن بستن
    شد به در و به گوهر آبستن؟
  • غنچه کو در کشد زبان دو سه روز
    هم بزايد گلي جهان افروز
  • راه مردان به خودفروشي نيست
    در جهان بهتر از خموشي نيست
  • آنکه در شانش اين چهار آيت
    آمد، او برد ره فرا غايت
  • خلوت تنگ گور مرد بود
    زنده در گور نيک سرد بود
  • روي در فضل بي نياز کني
    پشت بر فضله مجاز کني
  • خويشتن را ازين و آن باز آر
    پس همي گير چله در بازار
  • تاج را لازمست دري خاص
    در اين تاج نيست جز اخلاص
  • به ريا روي در خداي مکن
    پيش يزدان به زرق جاي مکن
  • بر تو پوشيده جوهري چندست
    که از آنجمله کار در بندست
  • زآن غلطها چو پا کشد راهت
    نبرد ديو فتنه در چاهت
  • طاعت خود ز چشم خلق بپوش
    زان مکن ياد و در فزوني کوش
  • غير در دل مهل، که راه کند
    که چو ايزد درو نگاه کند
  • تن به طاعت چو خوپذير شود
    در دل اخلاص جايگير شود
  • از خود و ديگري خلاص شود
    در ره از بندگان خاص شود
  • در محل صفا قدم راند
    هر چه غير از وفا عدم داند
  • گر بگويي که: چيست در دستم؟
    بر نپيچم سر از تو تا هستم
  • هر که حال به خويش در بندد
    که ندارد، به خويشتن خندد
  • آنکه ز اسباب در غرور افتد
    از توکل عظيم دور افتد
  • تا ببيند که چيست مايه تو؟
    در محبت کجاست پايه تو؟
  • تا غني در دني نپيوندد
    اين يکي گويد آن دگر خندد
  • ايکه داري تو اين مني در پشت
    چه نهي بر حروف او انگشت؟