167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

جام جم اوحدي مراغي

  • خود وفا نيست در نهاد جهان
    مکن اندر دماغ باد جهان
  • تو هم اينها در آب مي بيني
    يا خود اين ها به خواب ميبيني
  • رخ زنگي مبين، ببين دل او
    در جهان هر کسي و حاصل او
  • تا چنين زنده اي تو در خوابي
    چون بميري تمام دريابي
  • روغنش در چراغ کم گردد
    پشتش از بار خرزه خم گردد
  • عقل را روي در کمالي هست
    بجزين خورد و خفت حالي هست
  • زن ازو سير و بچگانش هم
    همه در قصد مال و جانش هم
  • گور پر مار و خانه پر کژدم
    خواجه در دام و گفتگوي از دم
  • مرغ و ماهي چه ميکشي در دير؟
    چون نشان سمک نداني و طيز
  • در نگر تا: کجاست غم خواري؟
    غم اوخور، چو ميکني کاري
  • در سماوات کن به فکرت سير
    روح پيوند شو به عالم خير
  • تا چو باشد توجهت به فلک
    در رکابت روند جن و ملک
  • بدر آر از گل طبيعت پاي
    تا کني در ميان جنت جاي
  • در گذار تو هر هوس داميست
    از حيات تو هر نفس گاميست
  • اين چنين کارخانه اي در دست
    تو چنان خفته خوش، چه عذرت هست؟
  • منشان ديگ جستجو از جوش
    تا رگي هست در تنت ميکوش
  • واقفي، بر در مجاز مگرد
    رخ نهادي به تير باز مگرد
  • در پي شاه هر کسي بشتافت
    پر بگشتند و کس نشانه نيافت
  • آن کساني که در هنر کوشند
    خويش را از نظر چنان پوشند
  • راه معني باسب و زين نروند
    جز به دل در طريق دين نروند
  • تا به هر رشته اي در آويزي
    کي ازين چاه بر زبر خيزي؟
  • چند در بند فربهي باشي؟
    پر مشو کز هنر تهي باشي
  • دست آزاده اي به چنگ آور
    روي در روي نام و ننگ آور
  • اولش مهد و آخرش تابوت
    در ميان جستجوي خرقه و قوت
  • خواه اطلس بپوش و خواهي دلق
    با خدا باش در ميانه خلق