167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

جام جم اوحدي مراغي

  • پاي خود پي کن و بسر ميگرد
    عجز پيش آر و در بدر ميگرد
  • در طلب گر تو پاک باشي و حر
    همچودريا شوي ز معني پر
  • با ادب رو، که نيکخواه تو اوست
    در سفرها دليل راه تو اوست
  • در سفر چون پي شکم گردي
    از کجا صدر و محتشم گردي؟
  • گر شکر در دهان او ريزي
    زهر قاتل شود چو برخيزي
  • که به جز راه حق نرفتندي
    در پي جرو دق نرفتندي
  • رنگ پوش دروغ چون پر شد
    عقد خرمهره رشته در شد
  • به روش چون گناه گار شدند
    همه در چشم خلق خوار شدند
  • روز در آفريدن و لادن
    نيم شب نخره بر فلک دادن
  • نفست از حلقه کي پذيرد پند؟
    در شهوت ز راه حلق ببند
  • حلقه درگير و حقه پر معجون
    اين بود ديو و آن گزد در کون
  • نتوان ريختشان اگر دردند
    که در آن زرق رنج پر بردند
  • از تو بود اين خطا، نه از وي بود
    چونپرسي که در خطا کي بود؟
  • ترکمان گول و کلبه پر سمسار
    نخرد خام جز يکي در چار
  • وانکه يک لحظه خورد و خوابش نيست
    وينکه در خانه نان و آبش نيست
  • چون صغير و کبير نيست معاف
    در صغاير قدم منه به گزاف
  • نکند هر چه عقل نپسندد
    در باطل به خود فرو بندد
  • در دل خود مکن حسد را جاي
    از درون زنگ بغض و کين بزادي
  • نيکي ار در محل خود نبود
    ظلم خوانندش، ار چه بد نبود
  • حکمت نيک وبد چو در غيبست
    عيب کردن ز ديگران عيبست
  • خواجه اي، بگذر از غلامي چند
    پخته اي، در گذر ز خامي چند
  • تا تو باشي به کار بالا دست
    در مکن پنجه و ميآلادست
  • گفت خود را به داد عادت کن
    دست در کيسه سعادت کن
  • در پيش روز و شب دعا گويند
    سال و مه مدحت و ثنا گويند
  • گر چه روز از کسم نپرسي راز
    نيستم بي تو در شبان دراز