167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

جام جم اوحدي مراغي

  • در نهاني انار و سيبش داد
    تا به تلبيس خود فريبش داد
  • خر زه خويش در وعا مي کرد
    هر دمي بر اخي دعا مي کرد
  • نقد خود را به دست کس مسپار
    که پشيمان شوي در آخر کار
  • به کمانخانها مهل فرزند
    حلق خود چون کمان مکن در بند
  • هر که او را درست باشد پس
    نزود در قفاي کودک کس
  • عجب در روي خود رها نکند
    طاعت خويش پر بها نکند
  • شب شود، سر به سوي خانه نهد
    هر چه حق داد در ميانه نهد
  • زانکه نظم جهان ز پيشه ورست
    هر نظامي که هست در هنرست
  • خوب گفت اين سخن چو در نگري:
    کار علمست و پيشه برزگري
  • گر نخواهي تو نور علم افروخت
    در تنور اثير خواهي سوخت
  • يا اديب محلتي پر شور
    تا کند علم خويشتن در گور
  • يا در افتد به وعظ و دقاقي
    تا نماند ز علم او باقي
  • گر نه تسليم کردمي در حال
    مرغ ريش مرا نهشتي بال
  • همه نزديک خلق و دور از خويش
    به توکل نشسته سر در پيش
  • همره عقل و يار جان علمست
    در دو گيتي حصار جان علمست
  • در حيل دفتر و کتاب که ساخت؟
    يا به تزوير فصل و باب که ساخت؟
  • عالمي، بر در امير مرو
    اين چه رفتن بود؟ بمير، مرو
  • چند گردي چو آب و چون آذر
    موزه در پاي کرد، سر چادر
  • شقه اي گر ز خيمه باز کند
    سرت از شوق در نماز کند
  • در بر آن چلنگ زر بفته
    اي بسا دل که شد به هم رفته
  • پرده را داغ بر دل آن بت کرد
    خيمه را پاي در گل آن بت کرد
  • در خروش آمدن به قوت جهل
    تا کسي گويد: اينت مردي اهل
  • جيفه باشد که خواجه ميل کند
    چو نظر در جحيم و ويل کند
  • تا نگردي تو مجتهد در دين
    ننويسي جواب کس به يقين
  • گر بزي چند ريش شانه زده
    چنگ در حجت و بهانه زده