167906 مورد در 0.11 ثانیه یافت شد.

ديوان شاه نعمت الله ولي

  • گنج او در کنج دل مي جو مدام
    غير گنجش در دل ويران مجو
  • تو حبابي و غرقه در دريا
    در پي آب مي روي هر سو
  • در دو عالم خدا يکي است يکي است
    جز يکي در وجود ديگر کو
  • آب گاهي حباب و گه موج است
    گاه در بحر و گه بود در جو
  • نعمت الله مست در کوي مغان
    در پي ساقي روان شد سوبسو
  • ما خياليم و در حقيقت او
    جز يکي در دو کون ديگر کو
  • مي يکي و ساغر مي صد هزار
    گاه در خم است و گاهي در سبو
  • جز يکي در يکي نخواهد ديد
    هر که در عشق او بود يک رو
  • رهزنان در راه بسيارند ولي
    رهبري جو تا در آن دين پناه
  • آتشي انداخته در شمع جان از عشق او
    عقل را پروانه وش در اضطراب انداخته
  • در ميان آب بنشستيم در درياي عشق
    عين ما از آب روي داده خوشتر ساخته
  • تو در جاني و جان در جسجويت
    مده ما را غلط ما را رها ده
  • از پرده غيب روي بنما
    در خطه جان خطاب در ده
  • در ده کس نيست جمله مستند
    بانگي به ده خراب در ده
  • در بيداري اگر صلائي
    ما را ندهي به خواب در ده
  • لطفش کرم نموده ميخانه در گشوده
    در حق جمله عالم انعام عام کرده
  • آفتابي رو به مه بنموده در دور قمر
    اين چنين حسن خوشي در آينه پيدا شده
  • در هواي ميکده بر باد خواهم داد دل
    هر که را جانيست باشد در هواي ميکده
  • در گلستان غنچه گل در هواي روي او
    پيرهن بدريده و بي دامن و جيب آمده
  • در همه آئينه پيدا آمده
    نور او در چشم بينا آمده
  • در نقش سراپرده اين ديده نظر کن
    کان نقش نگاري است که در ديده پديده
  • نگر در آفتاب نعمت الله
    که در هر ذره اي نورش پديده
  • درآ در مجلس رندان ببين اين ذوق مستانه
    رها کن گوشه خلوت بيا در کنج ميخانه
  • تا ببيند روي خود در آينه
    کرده پيدا خوب و در خور آينه
  • آتشي در جان ما انداختي
    گوئيا نعلم در آتش کرده اي
  • خرمني گندم نگر در دانه اي
    قرب صد دندانه در يک شانه اي
  • ديشب خيال روي تو در خواب ديده ام
    اي نور چشم در نظر ما خوش آمدي
  • بگشاد در سرا به عالم
    گر در بستي که مي گشودي
  • آن ميان در کنار اگر جوئي
    بنهي آنچه در ميان داري
  • يار در خانه و تو سرگشته
    در بدر مي روي چه پنداري
  • خواه در خواب و خواه بيداري
    در نظر دارمش چه پنداري
  • ديده تا ديده جمالش در خيالش روز و شب
    بي سروپا سوبسو گرديده در هر کشوري
  • غير در خلوت ما بار ندارد والله
    ساکنم در حرم کعبه نيم رهگذري
  • نرسي در حرم کعبه مقصود بخود
    همرهي جو که در اين راه بجائي برسي
  • در چنين شب آن چنان ماهي تمام
    وه که خوبم در خور آمد خوش خوشي
  • تو چشمه حياتي سيراب از تو عالم
    ما تشنه در بيابان در انتظار تا کي
  • در آينه ديده سيد همه بينند
    آن نور که ديديم در اين ديده عياني
  • خوش حبابي پر آب در دور است
    جام صورت بود در او معني
  • آدمي زان پيش کايد در وجود
    معنيش جان بود و در صورت مني
  • در بارگاه خسرو گر بگذري چو فرهاد
    شوري ز عشق شيرين در شيخ و شاب بيني
  • آن يکي در هر يکي بيني عيان
    در دو عالم گر دمي يکتا شوي
  • درآ در خلوت خاص الهي
    طلب کن در دل ما گنج شاهي
  • هر کجا صورتي است در نظرم
    شاهد معنئي در او نگرم
  • اين طلسم و گنج باشد در ظهور
    در حقيقت عين گنج آمد طلسم
  • در عدم و در وجود رسم نکاح او نهاد
    مسکن اولاد ساخت دار فنا و بقا
  • مخزن گنج اله کنج دل عارف است
    در طلب گنج او در دل عارف درآ
  • تا گرفتم مهر او چون جان شيرين در کنار
    گيردم روزي بصد تعظيم در بر آفتاب
  • نقطه اي در الف هويدا شد
    الفي در حروف پيدا شد
  • بر در او کسي که يابد بار
    بر در خانه ها کجا گردد
  • سرافرازي کني در دين و دنيا
    گرت در سر بود سوداي سيد