نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
برون نيامده از بيضه
در
قفس افتاد
نکرد بلبل ما فتح باب خنده گل
فغان که بلبل ما
در
نيافت از مستي
که يک کتاب سخن بود هر اشاره گل
از ما حذر که
در
دهن آتشين ماست
چون لاله داغ ديده زباني ز دود دل
در
تنگناي سينه من جلوه مي کند
هر گوشه سبز مور مياني ز دود دل
تيرش ز سنگ خاره چو ابرو گذر کند
در
دست هرکه هست کماني ز دود دل
زان تازه و ترم که رسانيده است عشق
در
سينه ام بنفشه ستاني ز دود دل
آب گهر ز قرب صدف سنگ گشته است
افتاده است
در
گره از جسم کار دل
نازکدلان به پرتوي از کار مي روند
مهتاب کار سيل کند
در
ديار دل
ديوي است
در
لباس پريزاد جلوه گر
عکس جهان درآينه بي غبار دل
زنهار
در
کشاکش دوران صبور باش
کز گوشمال چرخ بود گوشوار دل
گويي است چرخ درخم چوگان قدرتش
چون پاي
در
رکاب کند شهسوار دل
مشغول خاکبازي طفلانه است اشک
در
تنگناي سينه من از غبار دل
صائب سرش هميشه بود همچو سرو سبز
آزاده اي که سعي کند
در
شکار دل
چرخ است حلقه
در
دولتسراي دل
عرش است پرده حرم کبرياي دل
درزير آسمان نفسش تنگ مي شود
هرکس کشيده است نفس
در
فضاي دل
هرگز نمي شود سفر اهل دل تمام
در
خاک هم به گرد بود آسياي دل
شايد درين غبار بود آن
در
يتيم
فارغ مباش يک نفس از رفت وروي دل
در
هر شکست فتح دگر هست عشق را
پرمي شود ز سنگ ملامت سبوي دل
دل
در
تنم ز بيم شبيخون غمزه اش
هر شب هزار مرتبه جا مي کند بدل
عاشق زبوي سوختگي تازه مي شود
اينجا گل چراغ بود
در
حساب گل
تا آمده است بلبل ما
در
حريم باغ
خميازه مي کشد به دريدن نقاب گل
فرصت نيافت بال و پرافشانيي کند
در
بيضه هاي غنچه فرو ريخت بال گل
حيرت نگر که
در
بغل غنچه بوي گل
زنجير پاره مي کند از آرزوي گل
مينا شکسته اي است مرا سرو
در
نظر
تامست گشتم از قدح رنگ و بوي گل
گيرد ز اشک من رگ تلخي گلابها
تا ريشه کرد
در
دل من آرزوي گل
در
آتشم چو لاله ز پيشاني گشاد
از مشرب وسيع به تنگم چو بوي گل
تا
در
نظرت سبحه و زنار يکي نيست
درياب که دارد رگ خامي ثمر دل
صد مرحله از کعبه مقصود فتد دور
هرکس که کند رو به قفا
در
سفر دل
گورست سرايي که
در
او نيست چراغي
هر شب ببر ازآه چراغي به سر دل
از زخم زبان است نشاط دل افگار
در
دامن خاشاک کند نشو و نما گل
تو
در
تن غافل از جاني چه حاصل
اسير چاه و زنداني چه حاصل
تن خاکي است زنداني و تو از جهل
در
استحکام زنداني چه حاصل
به دل خوردن شود جان سير از تن
تو
در
انديشه ناني چه حاصل
شود کوته به شبگير اين ره دور
تو
در
رفتن گرانجاني چه حاصل
دهن مي بايد از غيبت کني پاک
تو
در
پرداز دنداني چه حاصل
توان شد از خرابي مخزن گنج
تو
در
تعمير ايواني چه حاصل
به عالم نيست چون صائب سخن سنج
تو
در
ترتيب ديواني چه حاصل
مي نابي ولي از خلوت خم
چو
در
ساغر نمي آيي چه حاصل
هر حلقه زلف ترا صد ملک چين درآستين
هر پرده چشم ترا صد کافرستان
در
بغل
جوش قيامت مي زند خونم ز پند ناصحان
باد مخالف را بود سامان طوفان
در
بغل
امروز عاجز گشته ام درراز پنهان داشتن
من کآسمان را کردمي چون شيشه پنهان
در
بغل
از ناتوان جهان گيرند همت پردلان
شير ژيان را پرورد دايم نيستان
در
بغل
با گوش تو نسبت
در
گوش
سر گوشي شبنم است با گل
ديري است خصم آهنين تن
در
خاک من است از تنزل
عاشق صادق نمي دارد تمناهاي خام
تخم انجم
در
زمين صبح مي سوزد تمام
چشم بد را ناتماميهاست نيل چشم زخم
روي
در
نقصان گذارد ماه چون گردد تمام
سعي کن
در
عزت سي پاره ماه صيام
کز فلک از بهر تعظيمش فرود آمد کلام
لذت افطار
در
دنبال باشد روزه را
صبح اگر بندد دري ايزد گشايد وقت شام
روي گرم لاله شد برق کتان توبه ام
سوخت استغفار را گل
در
دهان توبه ام
غنچه گل دامن پاک مرا
در
خون کشيد
از شکوفه ماهتابي شد کتان توبه ام
صفحه قبل
1
...
1553
1554
1555
1556
1557
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن