نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
آب چشم من ندارد
در
دل سخت توراه
ورنه سازد چشمه حکم خويش رااجرابه سنگ
بر دل پرخون ندارد سختي ايام دست
نيست ممکن کشتي آيد
در
دل دريا به سنگ
در
دل سخت بتان عجز چه تاثير کند
نخل مومين چه رگ ريشه دواند درسنگ
در
رياضي که بود شبنم گلها سيماب
به چه اميد زند بلبل مابرآهنگ
محملي ليلي اگر
در
صدد جولان نيست
چون درين باديه هر ذره بود گوش به زنگ
هر که را درد طلب هست ز پا ننشيند
نيست
در
قافله ريگ روان صائب لنگ
از دل سخت محال است برون آيد آه
در
کف سنگ بود عاجز و مضطررگ سنگ
عشق
در
سنگ ريشه که چون تير شهاب
شد ز سوز دل فرهاد منوررگ سنگ
ممکن است از دل من آه برآيد صائب
گر رود
در
جگر سنگ سراسر رگ سنگ
سفينه املم
در
محيطي افتاده است
که هست رشته شيرازه اش ز پشت نهنگ
آمد بهار و شد
در
و ديوار لاله رنگ
از جوش لاله شيشه پرباده گشت سنگ
از روي لاله گون تو
در
خون تپيد رنگ
ديوانه وار پيرهن گل دريد رنگ
تا چهره لطيف تو گلگل شد از شراب
در
تنگناي غنچه ز خجلت خزيد رنگ
بال و پر رميدن رنگ است موج آب
در
لعل آبدار تو چون آرميده رنگ
نوبهاران را اگر ميخانه
در
پرده نيست
از کدامين باده رنگين مي کند رخسار گل
در
گذر از شادي بي عافيت کز سادگي
عمر خود کوتاه کرد از خنده بسيار گل
نيست از آتش عناني
در
بساط نوبهار
انقدر فرصت که بيرون آرد از پاخارگل
از الف چون حرفهاي مختلف پيدا شود
در
بهاران آنچنان مي جوشد از هر خار گل
حسن را
در
خانه زين سير مي بايد نمود
جلوه ديگر کند بر گوشه دستار گل
هايهوي بلبلان مهر دهان گفتگوست
ورنه دارد
در
لب خامش سخن بسيار گل
جلوه گاه يار هم ديوانگي مي آورد
نيست ممکن
در
خزان آيد به خود مدهوش گل
بلبلان را
در
ميان آب و آتش غوطه داد
گريه رسواي شبنم خنده پنهان گل
نيست امروزي چو شبنم عشق من باروي گل
در
حريم بيضه خلوت داشتم با بوي گل
در
گلستاني که رخسار تو گردد بي نقاب
رنگ نتواند گرفتن خويش را بر روي گل
عشق
در
مستي عنان شرم مي دارد نگاه
ناله بلبل نپيچد از ادب با بوي گل
بلبلان چون سر ز زير بال بيرون آورند
در
گلستان که باشد خار همزانوي گل
گشايشهاست باد صبح را
در
آستين پنهان
مشو چون غنچه گل زين نسيم آشنا غافل
نداي ارجعي پيچيده
در
طاس فلک صائب
ترا گوش گران دارد ازين صوت و صد غافل
در
سيه دل نکند صحبت نيکان تاثير
پاي طاوس نگارين نشود از پر وبال
خط آزادي غمهاست گرفتاري عشق
در
قفس مرغ آفات بود فارغبال
شب تاريک بود سرمه بينايي دزد
خال
در
پرده خط بيش شود رهزن دل
تلخي زهر بود باده لب شيرين را
هست
در
تلخي ايام شکر خواري دل
در
ره سيل کشد پاي به دامن چون کوه
هرکه با جلوه او کرد عنانداري دل
رگ کاني است که
در
لعل نهان گرديده است
قامت همچو نهال تو زبسياري دل
نيست يک ذره که همرنگ سويدا نبود
در
سراپاي وجودم ز سيه کاري دل
دل شبها مشو از ديده گريان غافل
در
سياهي مشو از چشمه حيوان غافل
هست هر صفحه گل نامه اي از عالم غيب
در
بهاران مشو از سير گلستان غافل
فيض
در
دامن شب بيشتر از روز بود
مشو ايام خط از آينه رويان غافل
ماند چون آينه
در
دايره حيراني
هرکه از ساده دلي شد به تماشا مشغول
ازان به جامه گلرنگ مايل است آن شوخي
که
در
لباس کند خون عاشقان پامال
نمي شود نکند شوق سرمه خاکم را
مرا که سوخت نفس
در
سراغ چشم غزال
نکرد تربيت عشق
در
دلم تاثير
چو تخم سوخته گرديدم از سحاب خجل
نفس رسيد به پايان و
در
قلمرو خاک
نيافتيم فضاي نفس کشيدن دل
ز شيشه هاي فلک بانگ الامان خيزد
در
آن مقام که ميدان کشد رميدن دل
در
آن مقام که صائب به نغمه پردازد
ز شاخسار فتد بلبل از تپيدن دل
پياده وار مکرر سپهر سرکش را
فکنده
در
جلو خويش يکسواره دل
سواد هردو جهان است
در
سويدايش
مپوش ديده خود صائب از نظاره دل
ببند لب ز طمع تا ترا دهند از غيب
گشايشي که نگردد ز هيچ
در
حاصل
ازان زمان که ترا ديده
در
گلستان گل
ز شبنم است سراپاي چشم حيران گل
عنان دولت بيدار داشتم روزي
که بود شبنم من
در
رکاب خنده گل
صفحه قبل
1
...
1552
1553
1554
1555
1556
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن