167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

منطق العشاق اوحدي مراغي

  • نظر در وي به چشم راست بايد
    جمالش چشم کژبين را نشايد
  • در آن روزي که تابي بر جهان نور
    مدار از اوحدي توفيق خود دور
  • جام جم اوحدي مراغي

  • نيستت جاي، در چه جايي تو؟
    همه زان تو خود، کرايي تو؟
  • اسم را نار در زند نورت
    چه طلسمي؟ که چشم بد دورت
  • ذات و اسم تو هر دو ناپيداست
    عقل در جستن تو هم شيداست
  • نيست، گر نيک بنگري حالي
    در جهان ذره اي ازو خالي
  • در صفات تو محو شد صفتم
    گم شد اندر ره تو معرفتم
  • تا ببينم چو در نظر باشي
    راه يابم چو راه بر باشي
  • سرم از راه شد، به راه آرش
    دست من گير و در پناه آرش
  • دست حاجت کشيده، سر در پيش
    آمدم بر درت من درويش
  • گر چراغي به راه ما داري
    به در آييم ازين شب تاري
  • دير شد، ساغر ميم درده
    که من امشب نميروم در ده
  • ميدوم در پي تو سرگشته
    تا به پايان برم سر رشته
  • چون نهشتند در سرم مغزي
    نغز داني تو کمتر از نغزي
  • از براي تو در تو دارم دست
    چون تو باشي، هر آنچه بايد هست
  • با تو عقل ار چه بس دراز استد
    از تو در نيم راه باز استد
  • صورتي را کزو نبود خبر
    نقش ديوار دان و صورت در
  • سر اين نقش را چه داني تو؟
    که ز نقاش در گماني تو
  • آنکه از اصطفا بر افلا کند
    در ره مصطفي کم از خاکند
  • اوست در کاينات مردم و مرد
    او خداوند دين و صاحب درد
  • وانکه در دست اوست ماه فلک
    پايش آسان رود به راه فلک
  • در دمي شد نود هزار سخن
    کشف برجان او ز عالم کن
  • اي به مهر تو آسمان در بند
    ياد من کن، چو ميدهم سوگند
  • به شهادت که شد در اسلام
    به صلوة و زکوة و حج و صيام
  • به وقار تو در نزول ملک
    به شکوه تو بر عقول فلک