نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
از دل صدچاک مي بينم جمال يار را
بر گلستان دارم از حسرت نگاهي
در
قفس
چاره زنداني افلاک تسليم است و بس
نيست غير از زير بال خود پناهي
در
قفس
دل نشد عبرت پذير از تنگناي آسمان
مي رود هرمويم از غفلت به راهي
در
قفس
سايه گل نيست جاي خواب و ما دلمردگان
راست مي سازيم هردم خوابگاهي
در
قفس
در
حرامي است اگر باده نشاطي دارد
دختر رز به حلالي نشود قسمت کس
نگشايند
در
جنت اگر بر رخ ما
دلگشاينده ماچاک گريبان تو بس
گرچه مي زدنگه شوخ به بازي
در
صلح
داشت بابوسه دهانش شکرابي که مپرس
هر سؤالي که ازو خيرگي شوق نمود
داد
در
زير لب خويش جوابي که مپرس
از خيال لب ميگون خراباتي خود
داشت
در
ساغر انديشه شرابي که مپرس
نيست
در
رفتن دل هيچ گناهي از من
کششي ديده ام از جلوه ياري که مپرس
غنچه خسبان گلستان جهان را صائب
هست
در
پرده دل باغ و بهاري که مپرس
زپرده داري هستي است
در
حجاب، نفس
که درفنا زته دل کشد حباب، نفس
ميان گريه وگفتار من تفاوت نيست
زبس که
در
دل گرمم شده است آب نفس
هرخون که
در
دل تو کند دور آسمان
خون جگر مخور، مي لعلي قباشناس
در
زير کوه قاف پر مور راببين
از بار عشق، حال دل ناتوان مپرس
در
خاک و خون تپيدن خورشيد راببين
ديگر ز بي نيازي آن آستان مپرس
با زاهد فسرده مگو حرف درد و داغ
نان
در
تنور سرد نبسته است هيچ کس
باتشنگي بساز که
در
ساغرسپهر
غير از دل گداخته ،آبي نديدکس
آب حيات مي طلبد حرص تشنه لب
در
واديي که موج سرابي نديد کس
توفيق
در
ايام جواني مزه دارد
بي قوت پا راهنما را چه کند کس ؟
همراهي دل تاسرآن کوي ضرورست
در
صحن حرم قبله نمارا چه کند کس ؟
حيف است که سر
در
سر مينانکند کس
با دختر رزعيش دوبالا نکند کس
در
گرگ نبيند اثر جلوه يوسف
تا آينه خويش مصفا نکند کس
جز سرانگشت ندامت نيست رزق کاهلان
مزد مي خواهي، چو مردان روزو شب
در
کار باش
صحبت پل مي کند سيلاب را پا
در
رکاب
چون دوتا گرديد قد صائب سبکرفتار باش
نيستي چون مي حريف صحبت تردامنان
در
حجاب پرده زنبوري انگورباش
گر ترا بخشند از دست سليمان پايتخت
در
تلاش گوشه ويران خود چون مور باش
از حديث راست رو گردان مشوچون بيدلان
چون هدف ثابت قدم
در
رهگذار تير باش
مرد نيرنگ خزان و نوبهاران نيستي
در
بساط خاک، صائب غنچه تصوير باش
چون صدف
در
حلقه دريادلان خاموش باش
با دهان گوهرافشان پاي تا سرگوش باش
صرف استغفار کن انفاس رادر خانقاه
در
حريم ميکشان گلبانگ نوشانوش باش
نغمه عشاق را شرط است حسن استماع
در
حضور بلبلان چون گل سراپا گوش باش
تا شود گلگونه ميناي گردون خون تو
همچو صهبا تا درين خمخانه اي
در
جوش باش
تا شود چون شمع از روي تو روشن ديده ها
بازبان آتشين
در
انجمن خاموش باش
چون لب پيمانه زنهار از سخن خاموش باش
صد سخن گر بگذرد
در
انجمن خاموش باش
عشرتي گرهست
در
دارالامان خامشي است
غنچه سان با صد زبان خوش سخن خاموش باش
گر زبان غنچه داري
در
دهن اي عندليب
پيش کلک صائب رنگين سخن خاموش باش
چند
در
نيرنگ سازي روز گارت بگذرد؟
شبنم بيرنگ شو، با خار و گل همرنگ باش
نخل از جوش ثمر
در
دست طفلان عاجزست
بيدشو، دندان ارباب طمع را سنگ باش
با لباس جسم ما را بخيه پيوند نيست
سبزه شمشير گو فرسنگ
در
فرسنگ باش
در
حريم عفو لاف بيگناهي مي زني
همچو يوسف مستعد تهمت ناگاه باش
در
گنهکاري به جرم خويشتن اقرار کن
مي کني چون خواب، باري درميان راه باش
قسمت غواص، گوهر گشت صائب از صدف
زينهار از خاکروبان
در
نگشاده باش
روشناس اهل مشرب چون
در
ميخانه باش
آشناتر با مي از خط لب پيمانه باش
درگلستان بلبل و
در
انجمن پروانه باش
هرکجا دام تماشايي که بيني دانه باش
جلوه مردان راه از خويش بيرون رفتن است
جوهر مردي نداري، چون زنان
در
خانه باش
خضر راه رستگاري دل به دست آوردن است
در
مذاق کودکان شيريني افسانه باش
ما زبان شکوه را
در
سرمه خوابانيده ايم
اي سپهر بي مروت، درجفا مردانه باش
ديده روشندلان از انتظارت شد سفيد
چون شرر زين بيشتر
در
سينه خارا مباش
ديده از روي عرقناک سمن رويان بپوش
بيش ازين
در
رهگذار سيل بي پروا مباش
صفحه قبل
1
...
1541
1542
1543
1544
1545
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن