167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • در تنگناي قطره بسر چون برد کسي؟
    با مشربي ز گردن مينا بلندتر
  • از خط سبز چهره شود آبدارتر
    در نو بهار، صبح بود بي غبارتر
  • در پير هست طول امل از جوان زياد
    ازنخلهاست نخل کهن ريشه دارتر
  • در ديده ها عزيزتر از توتيا شود
    دردولت آن کسي که شود خاکسارتر
  • در زير خاک دانه به ابرست اميدوار
    دل را نظر به عالم بالاست بيشتر
  • دولت شود ز پله تمکين گران رکاب
    در کوه قاف شوکت عنقاست بيشتر
  • دشنام در مذاق من از بوسه خوشترست
    چون باده تلخ گشت گواراست بيشتر
  • اشک ندامت است سيه کار را فزون
    باران در ابر تيره مهياست بيشتر
  • ويرانه هاي کهنه بود جاي مور و مار
    در طبع پير حرص و تمناست بيشتر
  • در پرده حجاب کند غنچه نوشخند
    دلهاي شب گشايش دلهاست بيشتر
  • نادان ز حرص درتب و تاب است بيشتر
    در شوره زار موج سراب است بيشتر
  • درعالمي که خرج تماشا شود نگاه
    در چشم باز، پرده خواب است بيشتر
  • آتش دل از فغان به نيستان تهي کند
    در مغز پوچ شور شراب است بيشتر
  • از زاهدان سرد نفس پختگي مجوي
    در سردسير ميوه بود خام بيشتر
  • از ره مرو به ظاهر هموار مردمان
    در خاکهاي نرم بود دام بيشتر
  • در سينه هاي تنگ بود آه بيشتر
    يوسف کند طلوع ازين چاه بيشتر
  • هر کس که در جبلت او نيست زادگي
    تغيير وضع مي کند از جاه بيشتر
  • در يوزه نگه کني از ديده هاي دام
    آهو نديده ام ز تو عاشق نگاه تر
  • صائب دل شکسته من در بساط خاک
    از مرغ پر شکسته بود بي پناه تر
  • در واديي که عشق مرا جلوه مي دهد
    خارش بود ز پنجه شيران درنده تر
  • در باغ روزگار نديده است هيچ کس
    يک شاخ ميوه دار ز من سر فکنده تر
  • در کام مار دم زده، انگشت مارگير
    هرگز نبوده است ز من دل گزيده تر
  • معشوق در برابر و مهتاب درنظر
    آيد دگر چگونه مرا خواب درنظر
  • در حلقه هاي زلف تو هررشته رابود
    چون تار سبحه صد دل بيتاب درنظر
  • در آتشم ز حسن گلو سوزتشنگي
    تيغ برهنه است مراآب درنظر
  • در غيرتم زگريه که مغرورعشق راست
    هرقطره اشگ ،عاشق خونين دل دگر
  • صائب به گريه کوش کن در زير خاک نيست
    جز قطره هاي اشک چراغ دل دگر
  • از چشم نيم مست تو هر گوشه گير را
    در کنج فقر گوشه ميخانه دگر
  • هر رشته اي زشمع جهان سوز عارضت
    دامي کشيده در ره پروانه دگر
  • از اشتياق ذکر تو در ديده ها شده است
    هر تار اشگ سبحه صد دانه دگر
  • در بوستان ز جلوه مستانه ات شده است
    هر طوق قمريي خط پيمانه دگر
  • هردم ز سايه طره کافر نهاد تو
    در کعبه رنگ ريخته بتخانه دگر
  • غير از دل شکسته معمار عقل نيست
    در شهربند عشق تو ويرانه دگر
  • زلف تراست از دل صد چاک عاشقان
    در هرخم و شکنج و نهان شانه دگر
  • از زير چشم در رخ مستور مي نگر
    مستور رابه ديده مستور مي نگر
  • بگشاي چاک سينه وسير بهشت کن
    آيينه پيش رو نه و در حور مي نگر
  • غمگين وشادمان مشواز هيچ حالتي
    در انقلاب عالم پرشور مي نگر
  • سيري زخاک نيست تهي چشم حرص را
    در کاسه هاي خالي فغفور مي نگر
  • برق سبک عنان نرسد در شتاب عمر
    زنهار دل مبند به مد شهاب عمر
  • داغم ز عمر کوته و رعنايي امل
    مي بود کاش طول امل در حساب عمر
  • کمتر بود ز صحبت برق و گياه خشک
    در جسم زار جلوه ناپايدار عمر
  • زنگ ندامتي است که روزم سياه ازوست
    در دست من ز نقره کامل عيار عمر
  • فهميده خرج کن نفس خود که بسته است
    در رشته نفس گهر آبدار عمر
  • روز مبارکي است که با عشق بوده ام
    روز گذشته اي که بود در شمار عمر
  • در ديده ستاره فشان است نور فيض
    چندان که ممکن است ازين گل گلاب گير
  • دل مي شود سياه ز فانوس بي چراغ
    در روز ابر باده چون آفتاب گير
  • دست هوس بشوي ز تعمير اين جهان
    در خانه اي که دل ننشيند خراب گير
  • در پرده سياهي فقرست آب خضر
    از راه صدق دامن موج سراب گير
  • جنگ گريز چندتوان کرد چون سپند؟
    ياقوت وار در دل آتش قرار گير
  • اين تيره باطنان همگي زنگ طينت اند
    تاممکن است آينه را در غبار گير