167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • جلوه در ديده پوشيده کند شاهد غيب
    تحفه باد سحر، غنچه مستور بيار
  • سخن عشق کجا، حوصله عقل کجا
    توشه اي در خور تاب کمر مور بيار
  • اين که دامن صحراي طلب مي گردي
    زور بر دست دعا در شب ديجور بيار
  • نشأه فيض به اندازه آزار دهند
    هر شکاف دل خود را در ميخانه شمر
  • در خرابات جهان حوصله اي پيدا کن
    چين پيشاني مردم خط پيمانه شمر
  • سخني کز اثرش خواب نسوزد در چشم
    گر همه سحر حلال است که افسانه شمر
  • راه چون در حرم شمع نداري صائب
    ورق دفتر بال و پر پروانه شمر
  • نيست در عالم ناساز چو اميدثابت
    خانه ها درگذر سيل فنا ساخته گير
  • گشاده رويي من برد دست خصم از کار
    شراب شيشه شکن در پياله شد هموار
  • شده است سرو حصاري ز طوق فاختگان
    قد خدنگ تو تا گشته در چمن سيار
  • گناه مانع ايجاد ما نشد اول
    چگونه مانع غفران شود در آخر کار
  • مکن مضايقه باآن نگار در کف خون
    ز دست وپاي بلورين حنا دريغ مدار
  • مباش کم ز ني خشک در جوانمردي
    اگر شکر نفشاني، نوا دريغ مدار
  • نگاه تشنه لبان شيشه در جگر شکند
    ازين سفال مي ناب را دريغ مدار
  • يکي هزار شود در زمين قابل، تخم
    ز آب، پرتو مهتاب را دريغ مدار
  • جبين روشن خورشيد لوح تعليمي است
    که روي زرد خود از هيچ در دريغ مدار
  • شعور در حرم بيخودي ندارد راه
    ز خود بر آي،دگر پا به کوي ما بگذار
  • نظر به عاقبت حرف کن دهن بگشا
    نشان نديده منه تير در کمان زنهار
  • به شکر اين که ترا ره درين چمن دادند
    مباش در پي تاراج بوستان زنهار
  • کنون که شاهسواري نمانده در دنبال
    مرو به خواب به دنبال کاروان زنهار
  • دلي است در بر من زين جهان پر وحشت
    ز چشم شوخ تو از مردمان گريزانتر
  • اگرچه در کمر يار حلقه کردم دست
    همان ز زلف بود خاطرم پريشانتر
  • صفاي روي تو از خط سبز افزون شد
    که در بهار بود ماهتاب روشنتر
  • شود فزون ز نگين خانه آب و رنگ گهر
    که در پياله نمايد شراب روشنتر
  • بگير خرده جان مرا و خرده مگير
    که در بساط ندارم جز اين نثار دگر
  • بس است درد طلب چاره جو ترا صائب
    مباش در پي تحصيل چاره جوي دگر
  • به نازکي کمرمور اگر چه مشهورست
    به کيش ما نبود در حساب موي کمر
  • کند جلاي وطن سرخ روي مردان را
    که در کمان نکند روي خويش گلگون تير
  • در آب و خاک عمارت حضور خاطرنيست
    سراغ عافيت از منزل خراب بگير
  • حضور تنگدلان در گرفتگي باشد
    شود ز باد سحر غنچه بيشتر دلگير
  • در شوره زار تخم نکويي ثمر دهد
    چون دوستان مراد دل دشمنان برآر
  • در بند خارزار علايق چه مانده اي؟
    دستي به جمع کردن دامان جان برآر
  • در قسمت خداي جهان حيف و ميل نيست
    اي بي ادب زبان شکايت نگاه دار
  • در هر گذر سبيل مکن آبروي خويش
    اي خضر پاس چشمه حيوان نگاه دار
  • جان چيست تا نثار کني در طريق عشق ؟
    اين گرد را به دامن جانان روا مدار
  • در بارگاه عشق مبر زهد خشک را
    پاي ملخ به بزم سليمان روا مدار
  • چشم مرا که ره به شبستان زلف داشت
    در پيچ و تاب خواب پريشان روا مدار
  • در بزم باده راه مده هوشيار را
    اين خار خشک را به گلستان روا مدار
  • حاصل دهد ز دانه فشاني زمين پاک
    بي ابر از صدف در و گوهر طمع مدار
  • در چشم مور ملک سليمان چه مي کند؟
    وسعت ازين جهان محقر طمع مدار
  • چون آب در زمين ز خجالت فرو رود
    گر قامتش به سرو و صنوبر کند گذار
  • صائب ز هر چه هست تواند سبک گذشت
    رندي که در خمار ز ساغر کند گذار
  • کمتر نه اي ز خامه بي مغز در وجود
    بر صفحه جهان، سخن دلنشين گذار
  • در نوشخند برق خطرهاست ،زينهار
    بازي مخور ز چهره خندان روزگار
  • در چشم من ز خانه گورست تنگتر
    گر دلگشاست پيش تو ايوان روزگار
  • بيرون ميا ز گوشه ميخانه در بهار
    لب بر مدار از لب پيمانه دربهار
  • بي موج سبزه نشأه مي گل نمي کند
    زندان مي پرست بود خانه در بهار
  • بي اختيار، چشم ترا هوش مي برد
    محتاج نيست خواب به افسانه در بهار
  • آغاز عاشقي است، ز قربم حذر کنيد!
    جهل است آشنايي ديوانه در بهار
  • صائب به فيض عالم بالا برابرست
    يک هايهاي گريه مستانه در بهار