نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
نعل ابر نوبهاران است
در
آتش ز برق
جام مي رابرزمين مگذار هنگام بهار
پرده غفلت اگر برداري از پيش نظر
خوش تماشاهاي رنگين است
در
دام بهار
چشم پوشيدن ز پاس وقت صائب مشکل است
خواب بلبل کي شود سنگين
در
ايام بهار
مي توان دانست داغ آتشين رخساره اي است
زآتشي کز لاله افتاده است
در
جان بهار
بهر ايمان باختن هر شبنم گل چشمکي است
دين کجا ماند بجا
در
کافرستان بهار
در
فضاي سينه ام پر درپر هم بافته است
آه اشک آلود چون ابر پريشان بهار
هست صائب چشم اشک آلود ابر تلخروي
در
حقيقت چشم زخم روي خندان بهار
در
ته ديوار، کاه از کهرباداردخبر
عشق دلها رابه دلها مي کشد بي اختيار
مي گدازد آه محرومان دل فولاد را
بي سبب آيينه را
در
پيش روي خود ميار
نامداري نشتر الماس دارد
در
کمين
چون عقيق از ساده لوحي سر زمعدن برميار
نيستم نوميد از تردستي پير مغان
چون سبوهر چند دستم خشک شد
در
زير سر
دوربينان از خزان تنگدستي فراغند
مرغ زيرک
در
بهاران مي کشد سرزيرپر
در
رگ جان هرکه را چون رشته پيچ وتاب نيست
زود باشدسر برآرد از گريبان گهر
نيست ذوق سلطنت مارا، وگرنه ريخته است
چون حباب وموج
در
بحر فنا تاج وکمر
صحبت نيکان بدان را خوب رسوا مي کند
مي نمايد تلخي بادام افزون
در
شکر
ازميان زنار کافر نعمتي راباز کن
تافلک چون بندگان
در
خدمتت بنددکمر
از فروغ ماه مي گردد به آب وتاب ابر
جلوه شکر کند باشير،
در
مهتاب ابر
در
کف دست کريمان نيست گوهر راقرار
قطره را از بيقراري مي کند سيماب ابر
مي شود
در
وسمه ابروي بتان خونخوارتر
درنيام اين تيغ خونريزست بي زنهارتر
شيوه هاي حسن راخط پرده نسيان شود
صفحه عارض بود
در
سادگي پرکارتر
شوق چون پا
در
رکاب بيقراري آورد
کوه را از کبک مي سازد سبکرفتارتر
سبزه خط بال و پر گرديد سوداي مرا
در
بهاران مي شود ديوانگي سرشارتر
کشت از دزديده ديدنها نگاهش عالمي
تيغ خوبان است
در
زير سپر خونريزتر
رخنه
در
دلها نه تنها مي کند مژگان تو
کز تو هرمويي بود از نيشتر خونريزتر
در
خود آرايي مکن اوقات چون طاوس صرف
کزدم تيغ است حسن بال وپر خونريزتر
از کجي هر چند آرد تير راآتش برون
خلق کج از تيغ گردد
در
سفرخونريزتر
دارد آتش زير پا اشکم ز شوق ديدنش
در
دل طفلان بود ذوق تماشابيشتر
عمر
در
برچيدن دامن سرآمد سرو را
مي کنند آزادگان وحشت ز دنيا بيشتر
در
سر بي مغز باشد باده را شور دگر
درنيستان مي شود اين شعله رعنا بيشتر
در
سبوي کهنه ممکن نيست گرددآب سرد
دل خنک مي گردد از دنيا جوان رابيشتر
دل زشوق آن لب ميگون درون سينه ام
در
کف مخمور از پيمانه لرزد بيشتر
عاشق گستاخ سازد مضطرب معشوق را
شمع
در
زير پر پروانه لرزد بيشتر
بيقراري اشک رادر ديده بيش از دل بود
از صراحي باده
در
پيمانه لرزد بيشتر
گرچه لرزد پنجه خورشيد
در
گيسوي شب
درگشادزلف دستشانه لرزد بيشتر
غوطه
در
خون مي زند مهراز شفق هر صبح وشام
سرکشان راآسمان درخون نشاند بيشتر
در
زمين شور بر رغم لب خشک صدف
ابر نيسان گوهر خود مي فشاند بيشتر
زندگي بيش ازتنومندي نمي گرددکه تير
در
کمان سست از پرزور ماند بيشتر
درلباس لطف، دل را قهر افزون مي گزد
تلخي بادام
در
شکر نمايد بيشتر
لب گشودن رخنه
در
ناموس همت کردن است
ازکريمان بي طلب حاجت برآيدبيشتر
مي شود طول امل
در
موسم پيري زياد
موج دارددر سراب خشک جولان بيشتر
منت دست حمايت کارصرصرمي کند
شمع مي لرزد به جان
در
زير دامان بيشتر
نيست
در
زندان تن جانهاي کامل راقرار
خصم آرامند گوهرهاي غلطان بيشتر
چرخ صائب برمراد سفلگان گردد مدام
در
زمين شور بارد ابر احسان بيشتر
دل بود مايل به خط عنبرافشان بيشتر
هست
در
ابر سياه اميد باران بيشتر
خط برون مي آورد شيرين لبان را ازحجاب
مي شود
در
پرده شب غنچه خندان بيشتر
ناز خوبان مي شود
در
روزگار خط زياد
خواب مي گردد گران ازبوي ريحان بيشتر
در
بساط بي سرو پايان مجو صبر وقرار
تشنه سيرست گوهرهاي غلطان بيشتر
سيل بي زنهار
در
معموره طوفان مي کند
شور مجنون است درشهر ازبيابان بيشتر
د ربلندي گرمي خورشيد مي گردد زياد
حسن، عالمسوز گردد
در
سواري بيشتر
مي کند خواب فراغت
در
شبستان لحد
هر که اينجا مي کند شب زنده داري بيشتر
صفحه قبل
1
...
1533
1534
1535
1536
1537
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن