167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان اوحدي مراغي

  • عنبر به دلاويزي بر دامن مه ريزي
    اين بوالعجب انگيزي در دور قمر تا کي؟
  • در حسرت خويش گونهاي ما
    زينگونه به خون نگاشتن تا کي؟
  • در پاي ستم چو خاک ره ما را
    افگندن و برنداشتن تا کي؟
  • صبرو قرار ازان دل، زنهار! تا نجويي
    کش در برابر آيد زين گونه شوخ شنگي
  • به تمکين مکوش، اوحدي، در غمش
    که عاشق نکوشد به فرزانگي
  • عاقل به آفتاب نکردي دگر نگاه
    گر در رخ تو نيک بکردي تاملي
  • در سيل خيز گريه نمي ماند چشم من
    گر داشتي چو چشم تو زان ابروان پلي
  • اي گل، براي وصف تو در باغ روزگار
    بهتر ز اوحدي نبود هيچ بلبلي
  • ازيرت بيرون تاخته، قوش بلا انداخته
    ما را چو مرغان باخته، در باولي يللي بلي
  • با ما گرت موافقتي نيست راست شو
    باشد که در مخالف ما اوفتد کمي
  • گر عام شود قصه ما در همه عالم
    چون خاص تو باشيم چه انديشه ز عامي؟
  • با مدعيان حال نگفتيم، که ايشان
    در آتش اين سينه نبينند ز خامي
  • در جدايي تبم گرفت و تو خود
    ننهادي به پرسشم گامي
  • در دلم چون غمت قرار گرفت
    گو: قرارم مباش و آرامي
  • چه تفاوت کند در آتش تو؟
    گر بسوزد چو اوحدي خامي
  • آخرالامرم ز دستان تو يا دست رقيبان
    بر سر کويي ببيني کشته، يا در پاي بامي
  • مکن پيشم حديث وصل آن دلدار آتش رخ
    که در دوزخ تواند پخت همچون اوحدي خامي
  • مرا اگر چو تو در حسن حالتي بودي
    چرا شکسته دلان را به حال داشتمي؟
  • در آن جهان سوي من گر تو ميل ميکردي
    به دوستي که ز جنت ملال داشتمي
  • ز بهر بوسه در آورده بودمش به کنار
    اگر چنانکه نکردي کنار، بستدمي
  • نزديک يار اگر نه چنين خوار و خردمي
    در هجرش اين مذلت و خواري نبردمي
  • کو آن توان و توش؟ کزين خاکدان غم
    خود را به آستان در دوست بردمي
  • صافي کجا شدي دلم از دردي جهان؟
    گر من نه در حمايت اين صاف و دردمي
  • اي تن و اندامت از گل خرمني
    عالمي حسني تو در پيراهني
  • اوحدي مسکين به گيتي بي رخت
    کي قراري داشتي در مسکني؟