نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
کامي که بود عاجز ازان گردش افلاک
در
ميکده از گردش پيمانه برآيد
پيوسته بود
در
دل ممسک غم دنيا
اين جغد محال است ز ويرانه برآيد
در
نيم نفس مي شود از پاک فروشان
هر کس چو کتان بار به مهتاب گشايد
در
ناخن تدبير کسان هيچ نبسته است
کز تيشه خود عقده فرهاد گشايد
آن راهروي را که بود آبله
در
دل
از نيشتر خار مغيلان چه گشايد
شد دست ودل مشتريان
در
پي يوسف
گوهر چه درين سردي بازارنمايد
غفلت چه اثر
در
دل هشيارنمايد
افسانه چه با دولت بيدار نمايد
در
همت مردانه اگر کوتهيي نيست
مگريز ازان کار که دشوارنمايد
در
ديده آن کس که غبار خط او ديد
ياقوت چه باشد خط ريحان چه نمايد
در
روشني روز چه پرتو دهد انجم
با چهره خندان لب خندان چه نمايد
جايي که بود نه فلک از بي سروپايان
گوي سر ما
در
خم چوگان چه نمايد
با شور محبت چه بود شور قيامت
در
پيش نمکزار نمکدان چه نمايد
در
معرکه هر چند جگر دار بود دل
با آن صفت برگشته مژگان چه نمايد
از خوان قناعت شده چشم ودل ما سير
در
ديده ما نعمت الوان چه نمايد
غافل نکند بستر گل شبنم ما را
در
ديده روشن گهران خواب نيايد
در
ديده صياد کمينگاه بهشتي است
زاهد بدر از گوشه محراب نيايد
آسودگي من ز گرفتاري خويش است
در
دام محال است مرا خواب نيايد
چون خامه قدم جفت نماييد درين راه
در
سير وسفر عادت پرگار مداريد
در
گوشه چشم است نهان فتنه دوران
با گوشه نشينان جهان کار مداريد
از ناوک دلدوز قضا امن مباشيد
هرچندکه
در
ديده سوزن بگريزيد
چون شبنم گل برسردستيدقضا را
چون آب اگر
در
دل آهن بگريزيد
بي سکه شود
در
همه روي زمين خرج
از بس که تمام است عيار زر خورشيد
خورشيد جهانتاب شود با تو برابر
در
خوبي اگر ماه شود همسر خورشيد
در
سوختگي چون ندهم تن که برآمد
از توده خاکستر شب اخگر خورشيد
در
سبزه و گل آب روان پرده نشين است
ماهي که درين سبزحصارست ببينيد
قانع مشويد از خط استاد به خواندن
حسني که نهان
در
خط يارست ببينيد
اين آينه هايي که نظر خيره نمايد
در
دست کدام آينه دارست ببينيد
چون نيست شما را نظر ديدن آتش
اين جوش که
در
مغز بهارست ببينيد
در
پله اعداد اقامت منماييد
آن حسن که بيرون ز شمارست ببينيد
در
دامن دشتي که ز جوش گل بي خار
خورشيد کم از بوته خارست ببينيد
زان پيش که از چهره جان گردفشانيد
آن ماه که
در
زير غبارست ببينيد
چون بال فلک سير ز انديشه نداريد
آن را که
در
انديشه يارست ببينيد
در
پرده نشستن به زنبان است سزاوار
مردانه ازين پرده نيلي بدر آييد
پهلو اگر از پرتو خورشيد ندزديد
چون ماه
در
اين دايره انگشت نماييد
سر بر خط چوگان حوادث بگذاريد
تا
در
خم اين دايره بي سروپاييد
در
پرده ديدست نهان گوهر مقصود
يک بار به گرد نظر خويش برآييد
تا نقد روان
در
قدم خصم نريزيد
حيف است که خود را به سخاوت بستاييد
در
ابر سفيد ولب خاموش خطرهاست
با شيشه وپيمانه دليري منماييد
در
کشور قناعت شام است صبح اميد
صبح حريص تاريک از فکر شام گردد
در
پرده خموشي است آسايش زبانها
خون است رزق شمشير چون بي نيام گردد
صائب شود سر آمد
در
سر نوشت خواني
روشن سواد هر کس از خط جام گردد
تا صفحه نانوشته است آسوده از تماشاست
در
روزگار خط حسن عاشق نگاه گردد
در
ترک اعتبارست گرهست اعتباري
چون سر برهنه گرديد گردون کلاه گردد
در
لامکان کند سير آه سبک عنانش
آن را که قامت او سر مشق آه گردد
در
غنچگي چو لاله ما شعله طينتان را
داغ سياه بختي دود از جگر برآرد
شرم وحجاب مارا
در
پيچ وتاب دارد
خون خوردن است کارش تيغي که آب دارد
انديشه رهايي نقش برآب باشد
در
قلزمي که گرداب بيش از حباب دارد
گر خون شود دل سنگ چندان عجب نباشد
در
عالمي که گوهر چشم پرآب دارد
از سينه برنيارد نشمرده يک نفس را
چون صبح هر که
در
دل بيم حساب دارد
آن شاخ گل همانا خواهد به باغ آمد
کز طوق قمريان سرو پا
در
رکاب دارد
صفحه قبل
1
...
1526
1527
1528
1529
1530
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن