167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • کامي که بود عاجز ازان گردش افلاک
    در ميکده از گردش پيمانه برآيد
  • پيوسته بود در دل ممسک غم دنيا
    اين جغد محال است ز ويرانه برآيد
  • در نيم نفس مي شود از پاک فروشان
    هر کس چو کتان بار به مهتاب گشايد
  • در ناخن تدبير کسان هيچ نبسته است
    کز تيشه خود عقده فرهاد گشايد
  • آن راهروي را که بود آبله در دل
    از نيشتر خار مغيلان چه گشايد
  • شد دست ودل مشتريان در پي يوسف
    گوهر چه درين سردي بازارنمايد
  • غفلت چه اثر در دل هشيارنمايد
    افسانه چه با دولت بيدار نمايد
  • در همت مردانه اگر کوتهيي نيست
    مگريز ازان کار که دشوارنمايد
  • در ديده آن کس که غبار خط او ديد
    ياقوت چه باشد خط ريحان چه نمايد
  • در روشني روز چه پرتو دهد انجم
    با چهره خندان لب خندان چه نمايد
  • جايي که بود نه فلک از بي سروپايان
    گوي سر ما در خم چوگان چه نمايد
  • با شور محبت چه بود شور قيامت
    در پيش نمکزار نمکدان چه نمايد
  • در معرکه هر چند جگر دار بود دل
    با آن صفت برگشته مژگان چه نمايد
  • از خوان قناعت شده چشم ودل ما سير
    در ديده ما نعمت الوان چه نمايد
  • غافل نکند بستر گل شبنم ما را
    در ديده روشن گهران خواب نيايد
  • در ديده صياد کمينگاه بهشتي است
    زاهد بدر از گوشه محراب نيايد
  • آسودگي من ز گرفتاري خويش است
    در دام محال است مرا خواب نيايد
  • چون خامه قدم جفت نماييد درين راه
    در سير وسفر عادت پرگار مداريد
  • در گوشه چشم است نهان فتنه دوران
    با گوشه نشينان جهان کار مداريد
  • از ناوک دلدوز قضا امن مباشيد
    هرچندکه در ديده سوزن بگريزيد
  • چون شبنم گل برسردستيدقضا را
    چون آب اگر در دل آهن بگريزيد
  • بي سکه شود در همه روي زمين خرج
    از بس که تمام است عيار زر خورشيد
  • خورشيد جهانتاب شود با تو برابر
    در خوبي اگر ماه شود همسر خورشيد
  • در سوختگي چون ندهم تن که برآمد
    از توده خاکستر شب اخگر خورشيد
  • در سبزه و گل آب روان پرده نشين است
    ماهي که درين سبزحصارست ببينيد
  • قانع مشويد از خط استاد به خواندن
    حسني که نهان در خط يارست ببينيد
  • اين آينه هايي که نظر خيره نمايد
    در دست کدام آينه دارست ببينيد
  • چون نيست شما را نظر ديدن آتش
    اين جوش که در مغز بهارست ببينيد
  • در پله اعداد اقامت منماييد
    آن حسن که بيرون ز شمارست ببينيد
  • در دامن دشتي که ز جوش گل بي خار
    خورشيد کم از بوته خارست ببينيد
  • زان پيش که از چهره جان گردفشانيد
    آن ماه که در زير غبارست ببينيد
  • چون بال فلک سير ز انديشه نداريد
    آن را که در انديشه يارست ببينيد
  • در پرده نشستن به زنبان است سزاوار
    مردانه ازين پرده نيلي بدر آييد
  • پهلو اگر از پرتو خورشيد ندزديد
    چون ماه در اين دايره انگشت نماييد
  • سر بر خط چوگان حوادث بگذاريد
    تا در خم اين دايره بي سروپاييد
  • در پرده ديدست نهان گوهر مقصود
    يک بار به گرد نظر خويش برآييد
  • تا نقد روان در قدم خصم نريزيد
    حيف است که خود را به سخاوت بستاييد
  • در ابر سفيد ولب خاموش خطرهاست
    با شيشه وپيمانه دليري منماييد
  • در کشور قناعت شام است صبح اميد
    صبح حريص تاريک از فکر شام گردد
  • در پرده خموشي است آسايش زبانها
    خون است رزق شمشير چون بي نيام گردد
  • صائب شود سر آمد در سر نوشت خواني
    روشن سواد هر کس از خط جام گردد
  • تا صفحه نانوشته است آسوده از تماشاست
    در روزگار خط حسن عاشق نگاه گردد
  • در ترک اعتبارست گرهست اعتباري
    چون سر برهنه گرديد گردون کلاه گردد
  • در لامکان کند سير آه سبک عنانش
    آن را که قامت او سر مشق آه گردد
  • در غنچگي چو لاله ما شعله طينتان را
    داغ سياه بختي دود از جگر برآرد
  • شرم وحجاب مارا در پيچ وتاب دارد
    خون خوردن است کارش تيغي که آب دارد
  • انديشه رهايي نقش برآب باشد
    در قلزمي که گرداب بيش از حباب دارد
  • گر خون شود دل سنگ چندان عجب نباشد
    در عالمي که گوهر چشم پرآب دارد
  • از سينه برنيارد نشمرده يک نفس را
    چون صبح هر که در دل بيم حساب دارد
  • آن شاخ گل همانا خواهد به باغ آمد
    کز طوق قمريان سرو پا در رکاب دارد