167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان اوحدي مراغي

  • آن گل سوريست در کلاله نهفته
    يا به عبيرست برگ لاله نهفته
  • در دهن کوچک چو پسته او بين
    رسته دندان همچو ژاله نهفته
  • از گل و شکر نواله ايست لب او
    داعيه بوسه در نواله نهفته
  • سينه من هر نفس که زد به فراقش
    در دم او شد هزار ناله نهفته
  • در جگر اوحدي نگر، که ببيني
    از غم او درد چند ساله نهفته
  • در روي عجم چشم توصد تير کشيده
    وز چشم عرب لعل تو صد چشمه گشاده
  • در ملک عجم اوحدي از وصف رخ تو
    بر نطق فصيحان عرب بند نهاده
  • چون عاشقان جاني،در حال زندگاني
    هفتاد بار مرده، هشتاد بار زاده
  • آفاق را سترده، انفس مگس شمرده
    رخت از ازل ببرده، رخ در ابد نهاده
  • دل به تمناي تو بر در اميد زد
    يا چو سگم جاي ساز،يا بسگانم بده
  • در پي جان مني، اينهمه تعجيل چيست؟
    بنده بد نيستم، خواجه، امانم بده
  • چون ز در قرب تو گشت شباني عزيز
    يوسف گرگم مساز، قرب شبانم بده
  • غربت من در جهان از بهر تست
    قربت خاصان درگاهم بده
  • دل ما را، که سپاهي نتوانستي برد
    غمزه شوخ تو در نيم اشارت برده
  • دوستان را همه خون ريخته چشم تو وز آن
    دشمنان در همه آفاق بشارت برده
  • پرده از روي برگرفت آن ماه
    همچنان روي کار در پرده
  • همه گلها ازو شکفته و باز
    گل او غنچه وار در پرده
  • پرده داري بدوستان دادست
    و آنگه آن پرده دار در پرده
  • چيست اين نقش گونه گون؟ ار نيست
    نقشبندي سوار در پرده
  • همه را رخ به خون ديده نگار
    نيست کس با نگار در پرده
  • گر نخواهي که: گم شوي از خود
    نروي زينهار! در پرده
  • راني، اين پرده را چو راست کنند
    ناله زار زار در پرده
  • از برون گر هزار بيني، نيست
    جز يکي زان هزار در پرده
  • پرده خويش را بسوز و ببين
    دوست را آشکار در پرده
  • تو که چون شير پرده پشميني
    چون بگيري شکار در پرده؟