نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
زينسان که
در
زمانه ما خوار شد سخن
طوطي کجا ز خوش سخني معتبر شود
هر خار بي گلي گل بي خار مي شود
در
راه سالکي که ز خود بيخبرشود
قمري ز طوق حلقه کند نام سرو را
در
گلشني که قامت او جلوه گر شود
بر فرق هر که سايه درين نشائافکني
در
پيش آفتاب قيامت سير شود
در
گوش چرخ حلقه مردانگي شود
از بار درد قامت هر کس که خم شود
در
موج خيز حادثه ديوانه ترا
هر سنگ لنگري است که ثابت قدم شود
زنهار
در
کشاکش دوران صبور باش
کز شکوه تو تيغ حوادث دو دم شود
در
هر دلي که ريشه غم زعفران شود
خندان چگونه از مي چون ارغوان شود
در
تيغ زهر داده اميد حيات هست
بيچاره آن که زخمي تيغ زبان شود
تا هست
در
رکاب ترا پاي اقتدار
فرصت مده به نفس که مطلق عنان شود
از گرد سرمه آب ندارد
در
او صدا
گويا کسي به خاک صفاهان چسان شود
در
ديده اي که سرمه وحدت کشيد عشق
داغ پلنگ، چشم غزال ختن شود
در
گلشني که لب به شکر خنده واکني
هر برگ سبز، طوطي شکرشکن شود
تا کشته بود بوقلمون رنگ، دانه ام
تا
در
ضمير خاک مرا حال چون شود
در
پيش صبح، شب نتواند سفيد شد
ادبار پرده رخ اقبال چون شود
عکس تو چون به خانه آيينه مي رود
در
پشت بام آينه مهتاب مي شود
چون نخل موم، توبه پا
در
رکاب ما
از روي گرم ساغر مي آب مي شود
چون
در
نماز جمع کنم دل، که سبحه را
سرگشتگي زياده ز محراب مي شود
پاپي که
در
مقام رضا گردد استوار
دست تسلي دل بيتاب مي شود
در
شيشه است جلوه ديگر شراب را
از خط سبز، حسن پريزاد مي شود
در
خواجگي نمي شود آزاد هيچ کس
هر کس که بندگي کند آزاد مي شود
چندان که
در
کتاب جهان مي کنم نظر
يک حرف بيش نيست که تکرار مي شود
در
زير بار قرض نماند کف کريم
با دستگير خلق، خدا يار مي شود
در
حيرتم که از چه خم و از کدام مي
پيمانه نگاه تو سرشار مي شود
طول امل که اينهمه پيچيده اي بر او
در
وقت مرگ رشته زنار مي شود
در
محفلي که روي تو گردد عرق فشان
از خواب حيرت آينه بيدار مي شود
بر چين بساط شيد که طاعات ظاهري
در
چشم نفس پرده پندار مي شود
نتوان ز شرم
در
رخ آن گلعذار ديد
شبنم حجاب چهره گلزار مي شود
با تشنگي بساز که
در
تيغ آبدار
جوهر تمام ريشه زنگار مي شود
از ياد وصل، ديده من سير مي شود
مهتاب
در
پياله من شير مي شود
هرگز به سوي خويش نمي بيني از حجاب
در
خلوت تو آينه دلگير مي شود
از چشم آهوانه ليلي حذر کند
مجنون اگر چه
در
دهن شير مي شود
در
کام کش زبان که زبان نفس دراز
چون شمع روزي دهن گاز مي شود
افغان که
در
گرفتن دامان سعي من
خار شکسته چنگل شهباز مي شود
در
شوره زار دانه اگر سبز مي شود
از چرخ بخت اهل هنر سبز مي شود
از دل درين جهان طمع خرمي مدار
کاين دانه
در
زمين نظر سبز مي شود
در
سنگدل اثر نکند شعر آبدار
از ابر اگر چه کوه وکمر سبز مي شود
در
هر کجا فسانه چشم تو سر کنند
چشم غزال، خواب فراموش مي شود
مي حسن را ز پرده شرم آورد برون
گل
در
شکفتگي همه آغوش مي شود
صائب خموش باش که
در
مجلس شراب
مي عاجز از پياله خاموش مي شود
هر گلشني که هست
در
او دور باش منع
بر بلبل آشيان قفس ودام مي شود
لبهاي خامش است
در
رزق را کليد
محروم بيش سايل از ابرام مي شود
از مهر وماه نعل فلکها
در
آتش است
تا صبح راست کرد نفس، شام مي شود
يک عمر گنج
در
دل ويرانه آرميد
يک شب درين خرابه سر آري چه مي شود
در
قلزمي که سعي به جايي نمي رسد
صائب عنان به موج سپاري چه مي شود
در
پله کسي که نبيند به چشم کم
سنگ سفال، گوهر سنجيده مي شود
چندان که گرد محمل ليلي است
در
نظر
مجنون غبار خاطر صحرا نمي شود
داري اگر طمع که شوي پادشاه وقت
اين بي گدايي
در
دلها نمي شود
در
اشک تلخ نيست کمي ديده مرا
دستم دچار دامن فرصت نمي شود
در
کوهسار شورش سيل است بيشتر
اصلاح ما به سنگ ملامت نمي شود
صفحه قبل
1
...
1519
1520
1521
1522
1523
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن