نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
در
آتشم ز کشمکش عقل خام خود
آسوده آن سفينه که بي ناخدابود
چون غنچه هست اگر دل جمعي درين چمن
در
گلشن هميشه بهار رضا بود
دستي که شد بريده ز دامان اختيار
دايم چو بهله
در
کمر مدعا بود
هر دل که نيست ياد خدا
در
حريم او
سرگشته تر ز کشتي بي ناخدابود
در
حسرت قلمرو آرام سوختيم
چون آفتاب چند کسي دربدر بود
بر دوش کوه بسته سبکبار مي رويم
در
واديي که آبله بر پاگران بود
در
عالمي که همت ما سير مي کند
گردون گل پياده آن بوستان بود
آن را که
در
جگر نفس آتشين بود
خورشيد آسمان وچراغ زمين بود
آن خرمن گلي که نظر نيست محرمش
مپسند بي حجاب
در
آغوش زين بود
چون برق و باد دولت دنيا سبکروست
در
دست ديو يک دو سه روزي نگين بود
گويند سنت است که
در
وقت احتضار
ذکر بلند ورد زبان حزين بود
هرکس زجود پير خرابات آگه است
دستش هميشه
در
ته سر چون سبو بود
بخت سياه پرده چشم حسود شد
اين جغد
در
خرابه ماپي خجسته بود
منقار بلند به شکر خنده باز بود
دشنام تلخ
در
دهن باغبان نبود
نازک شده است خاطر گل ورنه پيش ازين
در
گوش باغ نغمه بلبل گران نبود
عاشق ز موميايي تدبير فارغ است
در
سوختن شکستگي از بوريا رود
سختي پذير باش که گرددسفيدروي
هر دانه اي که
در
دهن آسيا رود
بينا کسي بود که نهد پا به احتياط
در
واديي که کوردر او بي عصا رود
هر جا حديث خامه من بر زبان رود
بلبل چو بيضه
در
بغل آشيان رود
خوش وقت بلبلي که
در
ايام نوبهار
از بيضه سر برآورد وپيش از خزان رود
نام ونشان حلال بر آن کس که
در
جهان
بي نام زندگي کند وبي نشان رود
ايمن مشو ز فتنه آن خال دلفريب
کاين دزد خيره
در
نظر پاسبان رود
حاجت به حلقه نيست
در
باز کرده را
صوفي عبث به حلقه ارشاد مي رود
در
خاک تخم سوخته اش سبز مي شود
از خرمني که برق فنا شاد مي رود
در
مشرب پياله کشان نيست سرکشي
بر هر طرف که مي کشيش تاک مي رود
مه
در
حصار هاله نخواهد مدام ماند
از آسمان برون دل آگاه مي رود
در
عشق آفتاب اگر يک جهت شود
داغ کلف ز آينه ماه مي رود
از اشتياق روي تو نعلش
در
آتش است
هر شبنمي که بر ورق لاله مي رود
از پاکدامنان نکند حسن احتراز
ماه تمام
در
بغل هاله مي رود
هر چند بر رخش
در
دل باز مي کنند
زاهد همان به مسجد آدينه مي رود
تا غوطه
در
عرق نزند جبهه کريم
گرد خجالت از رخ سايل نمي رود
در
وقت خواب بيش شود پيچ و تاب مار
سوداي گنج از سر قارون نمي رود
از شبنم غريب اقامت مدار چشم
در
گلشني که بوي گل از گل جدا شود
آن غنچه اي که بود بر او تنگ لامکان
در
تنگناي چرخ چه مقدار وا شود
در
گلشني که بند قباي تو وا شود
چندين هزار پيرهن گل قبا شود
ريزند اگر به ديده من بيغمان نمک
در
چشم قدرداني من توتيا شود
طغيان نفس بيش شود
در
توانگري
اين مار چون به گنج رسد اژدها شود
بر روي عارفي که
در
دل گشاده شد
چون بيغمان به سير گلستان چرا شود
در
خامشي نهفته بود عيب جاهلان
پاي به خواب رفته خرامان چرا شود
در
غنچه برگ گل بود ايمن ز زخم خار
دلگير ماه مصر ز زندان چرا شود
تا متحد به بحر توان گشت بي حجاب
در
بحر، قطره گوهر غلطان چرا شود
دل از هجوم نشتر آزار وا شود
چون غنچه اي که
در
بغل خار وا شود
هر ديده نيست محرم آن چاک پيرهن
تا بر رخ که اين
در
گلزار وا شود
در
هر دلي که خرده رازي نهفته هست
چون غنچه بيشتر به شب تار وا شود
جاني که داشت شکوه ز تنگي لامکان
در
تنگناي چرخ چه مقدار وا شود
دلهاي سخت را بود آتش نسيم صبح
پيکان يار
در
دل افگار وا شود
در
موسمي که غنچه پيکان شکفته شد
صائب مرا نشد گره از کار وا شود
عزلت گزين که آب به اين سهل قيمتي
در
دامن صدف چو کشد پا گهر شود
هر آرزو که بشکني امروز
در
جگر
فردا که اين قفس شکند بال وپر شود
در
دل سياه نيست دم گرم را اثر
از جوش بحر عنبر تر خامتر شود
صفحه قبل
1
...
1518
1519
1520
1521
1522
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن