نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.20 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
در
ناف حسن سعي شود مشک عاقبت
خوني که صيد دردل صياد مي کند
عاجز چو سبزه ته سنگ است دردلت
آهم که ريشه
در
دل فولاد مي کند
خواهد ثواب بت شکنان يافت روز حشر
هر کس که
در
شکست من امداد مي کند
مرغي که شد زکاهلي از دست دانه خوار
در
آشيان ز کنج قفس ياد مي کند
در
انتقام هند اياز سياه چشم
خاک سيه به کاسه محمود مي کند
مژگان اشکبار شود موي برتنش
در
هر دلي که ناله من کارمي کند
دستي که شد بريده ز دامان اختيار
چون بهله دست
در
کمر يارمي کند
دل را نکرده جمع شود هر که گوشه گير
در
خانه سير کوچه وبازار مي کند
چون شمع از زياده سريها لباس دوست
سر
در
سر علاقه زرتارمي کند
غير از سپند سوخته جان
در
حريم او
ديگر که ياد صائب مجهور مي کند
صائب زخط سبز نکويان
در
اصفهان
سير بهار خطه کشمير مي کند
موج سراب پاي به دامن شکسته اي است
در
واديي که وحشت ما سير مي کند
اين دولتي که دل به دوامش نهاده اي
چون سايه
در
رکاب هما سير مي کند
شب
در
ميان رود به زمين سياه هند
رنگين سخن به پاي حنا سير مي کند
تمکين ترا بجاست ز سنگين دلان که حسن
در
دامن تو تربيت ناز مي کند
در
گوشمال عمر سر آمد مگر قضا
ما را براي بزم دگر ساز مي کند
هرسرمه اي که هست درين خاکدان سپهر
در
کار طوطيان سخنسازمي کند
در
بوستان چو برگ خزان ديده بي رخت
رنگ شکسته است که پرواز مي کند
باطل شود اگر چه به اعجاز سحرها
در
سحر چشم شوخ تو اعجازمي کند
دارد کسي که فکر اقامت درين جهان
در
رهگذار سيل کمر باز مي کند
در
بر گريز بلبل رنگين خيال ما
سير چمن به زير پر خويش مي کند
دنبال چشم هر که زند قطره چون حباب
سر
در
سر هواي سر خويش مي کند
گردي که از گراني تعمير شد خلاص
در
پيش پيش سيل فنا رقص مي کند
داريم عالمي ز خيالش که نه سپهر
در
تنگناي سينه ما رقص مي کند
ما مانده ايم
در
ته ديوار ورنه کاه
از اشتياق کاهربا رقص مي کند
هر چند پا ز کوي خرابات مي کشم
دستي بلند
در
طلبم تاک مي کند
از سر گذشته تو چو قمري ز طوق خود
در
بيضه فکر حلقه فتراک مي کند
در
راه عشق دام عمارت مکن به خاک
از لامکان گذشته مکان را چه مي کند
در
خشکسال آب گهر کم نمي شود
بخل فلک به اهل قناعت چه مي کند
باران بي محل ندهد نفع کشت را
در
وقت پيري اشک ندامت چه مي کند
در
کان لعل لاله سيراب گو مباش
شمع و چراغ خاک شهيدان چه مي کند
دندانه گشت ودردل سخت تو ره نيافت
آهي که رخنه
در
جگر خاره مي کند
ريزش چو شيشه هرکه به آوازه مي کند
در
هرپياله زخم مرا تازه مي کند
رخسار چون بهشت تو
در
هر نظاره اي
ايمان من به خلد برين تازه مي کند
سيلي که خو به گردکدورت گرفته است
در
بحر ياد گوشه ويرانه مي کند
گردي ز آفرينش عالم پديد نيست
در
عالمي که دلبر ما جلوه مي کند
حج پياده
در
قدم اهل دل بود
صائب چرا زيارت دلها نمي کند
در
رستخيز رو به قفا حشر مي شود
اينجا کسي که پشت به دنيا نمي کند
اينجا اگر به دانه نبندي دهان مور
در
زير خاک با تو مدارا نمي کند
در
سايه حمايت عشق است جان ما
ما را زبون خود غم دنيا نمي کند
داغي که هست
در
جگر قدردان عشق
با آفتاب وماه برابر نمي کند
در
کندن بناي گرانسنگ ظالمان
سيلاب کار يک مژه تر نمي کند
از پاکدامنان نکند حسن اجتناب
گل با صبا مضايقه
در
بو نمي کند
در
تيغ نيست جوهر اقبال مردمي
کاري که چشم مي کند ابرو نمي کند
قارون به زير خاک همان
در
ترددست
حرص زر از بخيل جدايي نمي کند
گوش سخن پذير طلب کن که عندليب
در
برگريز نغمه سرايي نمي کند
صد رخنه
در
حصار تن افتاد چون قفس
غافل هنوز فکر رهايي نمي کند
نور کلام صدق جهانگير مي شود
در
پرده صبح چهره گشايي نمي کند
صائب اگر چه
در
قفس آهنين فتد
از خود گسسته فکر رهايي نمي کند
در
موج خيز غم دل آزاد نشکند
جوهر طلسم بيضه فولاد نشکند
صفحه قبل
1
...
1516
1517
1518
1519
1520
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن