167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان اوحدي مراغي

  • رقيبان در ليلي چرا کردند قصد من؟
    به جرم آنکه چون مجنون گذاري برحمي کردم
  • نشايد سرزنش کردن مرا در عاشقي چندين
    جواني بود و کار دل، مسلمانان، چه ميکردم؟
  • ملامت من بيدل مکن درين غرقاب
    تو بر کناري و من و در ميان همي گردم
  • هزار بار شدم در غم تو پير، ولي
    دگر به بوي وصالت جوان همي گردم
  • به ديدار کسان شدم ناگاه
    گر چه هم در ديار خود بودم
  • بدر هر حصار مي گشتم
    نه که من در حصار خود بودم؟
  • غريب شهر توام، بر غريب خود گذري کن
    چنان شناس که: خاک در سراي تو بودم
  • به شهر خويش چو بيگانگان مرا ز در خود
    مدار دور، که ديرينه آشناي تو بودم
  • آن تخم، که در باغ وفا کاشته بودم
    شد خار دلم، گر چه گل انگاشته بودم
  • راه دل رازدار بسته زبان را
    در حرم اهل راز يافته بودم
  • هر هوس و آرزو، که بود دلم را
    در رخ آن دلنواز يافته بودم
  • خيال بود که: وقتي به رغم بدگويان
    شب فراق به پرسش در آمدي ز درم
  • گيتي بسان عمر مرا گو: فرو نورد
    گر در بسيط خاک بغير تو بنگرم
  • اي عمر عاريت، مکن از پيش من کنار
    تا در کنار خويش چو جانت بپرورم
  • همه کاميم برآيد، چو در آيي ز درم
    که مريد توام و نيست مراد دگرم
  • بوي پيراهنت آورد مرا باز پديد
    ورنه در پيرهن امروز که ديدي اثرم؟
  • بر تن چون گل همي پوشيده مشکين زلف، يعني
    خرمني گل در ميان توده مشک تتارم
  • بتاب دوزخ هجران تمام خواهم سوخت
    اگر سبک نبدي در بهشت ديدارم
  • تويي ز مردم چشمم عزيزتر، گر چه
    من از براي تو در چشم مردمان خوارم
  • من همان داغ محبت که تو ديدي دارم
    هم چنان در هوست زرد وز عشقت زارم
  • تا بدان روز تو گويي: اجلم بگذارد
    که تو در گردنم آويزي و من بگذارم؟
  • به وصل روي تو ايمن کجا توانم بود؟
    که دشمني چو فراق تو در قفا دارم
  • تو آب ديده پيدا بهل، که پوشيده
    ز سوز مهر تو آتش در استخوان دارم
  • ميکنم جاي تو در جان، گر چه
    گفتي: از دل بدرت مي دارم
  • در تو بستم چو کمر دل، گفتي
    کز ميان زودترت مي دارم