نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان اوحدي مراغي
اوحدي وقت سخن گر چه گهر بارد و
در
پيش لعل لب گوياي تو خاموش آيد
به صبغ مهر تو چون اوحدي دگر باره
در
افکنيم شبي خرقه تا چه رنگ آيد؟
اگر بيچاره اي نزد تو ميآيد، مکن عيبش
کمندش چون تو
در
خود ميکشي ناچار ميآيد
کمتر ز سگيم
در
شمار او
زيرا به شمار ما نمي آيد
آن دام که ما نهاده ايم، اي دل
در
چشم شکار ما نمي آيد
دلي که
در
سر زلف شما همي آيد
به پاي خويش به دام بلا همي آيد
زندان دل ما همه چاه زنخ اوست
دلهاي گريزنده
در
آن چاه بگيريد
خط سبز تو مرا
در
خطر انداخته بود
بوي آن زلف سياهم به حمايت برسيد
آفتابي ز سر منظره بنمود جمال
ذره اي
در
هوس او به هوايي برسيد
يک روز بشنوي که: تن اوحدي ز غم
خاک
در
تو گشت و بدان آستان رسيد
ماييم به بار آمده
در
گلشن هستي
يا اوست که بر صفه بارست؟ ببينيد
بر گرد زمين اين چه سپاهست؟ بجوييد
در
گرد زمان آن چه سوارست؟ ببينيد
اين طرز که از کارگه کون
در
آمد
هم اول و هم آخر کارست ببينيد
روز و شبم بردرت، ديده به اميد تو
از
در
وصلي درآي، تا ندوم دربدر
زين قاعده و خلاف بگذر
و آن داعيه
در
غلاف بگذار
تا کي باشيم پس بر
در
؟
وز هجر تو کرده رخ به ديوار
هر کس به حساب تار و پودست
ما با سخن تو
در
شب تار
سر
در
سر کار عشق کرديم
و اگه نشدي، زهي سر و کار؟
مگذر، اي ساربان، ز منزل يار
تا دمي
در
غمش بگريم زار
صرصر غبار انگيخته،
در
شاخسار آويخته
بر ما نثاري ريخته، از صد زرافشان نيک تر
شاخ رزان،
در
گشت رز، پوشيده رنگارنگ خز
هر گوشه شادرواني از تخت سليمان نيک تر
در
فروغ روي و چين زلف تو
مايه صد صبح و شامست، اي پسر
گر تو صد بارم بسوزي
در
فراق
تا نسازي، کار خامست، اي پسر
در
غمت گر نشکنم خود را، مرنج
آدمي را ننگ و نامست، اي پسر
اوحدي را
در
غمت ينگي بجز مردن نماند
گر بماني مدتي ديگر برين ينگ، اي پسر
صفحه قبل
1
...
1511
1512
1513
1514
1515
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن