نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
چوشيشه خشک بود آب خضر
در
کامش
کسي که بوسه گرفت از لب شراب آلود
مگر
در
آينه جام عکس خود را ديد
که رنگ عارض ساقي است آفتاب آلود
هزار خانه رساند به آب
در
يک دم
رخي که از عرق شرم شد گلاب آلود
ز خار وخس نفس برق بيشتر سوزد
به هيچ جا نرسد
در
سفر شتاب آلود
به بوي گل ز گلستان کجا شودقانع
کسي که خرمن گل
در
کنار مي خواهد
هميشه
در
دل تنگم شکستگان فرشند
زمين مسجد من بوريا نمي خواهد
ز ديدن
در
وديوار مانعند مرا
که ره مرا به پريخانه نقاب دهد
خوش است جودوکرم
در
لباس شرم که بحر
به خاک فيض خود از پرده سحاب دهد
چه تشنه است به خونريز خلق ابرويش
که
در
مصاف دو شمشير کار فرمايد
مرا به ميکده هر کس که راه بنمايد
در
بهشت به رويش خداي بگشايد
در
آن ديار اقامت مکن که از سردي
زبان آتش سوزان به زينهار آيد
بيا به کشور مازندران که
در
سرما
بغير آتش مي آتشي نمي بايد
چنان ز ابر نگرديده است جوشن پوش
که آفتاب
در
او تيغ کار فرمايد
ازان هميشه بود بر قرار رنگ گلش
که ماه ماه
در
او آفتاب ننمايد
به زير تيغ تو آهي برآورم از دل
که آب
در
دل آهن به اضطراب آيد
در
آن محيط که اوراق شد سفينه نوح
چه دستگيري از زورق حباب آيد
عنان وحشي رم کرده
در
کف بادست
چو دل رميده چه از زلف نيمتاب آيد
اگر کلام نه از آسمان فرود آيد
چرا به هر سخني خامه
در
سجود آيد
ظهور عشق ز ما خاکيان غريب مدان
کز ابرهاي سيه برق
در
وجود آيد
جهان سفله بهشتي است ژاژخايان را
به خاروخس چو سد شعله
در
سرود آيد
فغان من ز محرک غني ورنه
به ناخن دگران ساز
در
خروش آيد
حضور روي زمين
در
بهشت بيهوشي است
به اختيار چرا آدمي به هوش آيد
کتاب
در
گرو باده از فقيه گرفت
زياده زين چه مروت ز ميفروش آيد
ز خامشي دل افسرده گرم مي گردد
چنان که
در
خم سربسته مي به جوش آيد
مرا تعجب ازان پر حجاب مي آيد
که
در
خيال چسان بي نقاب مي آيد
ز نارسايي بخت سياه
در
عجبم
که چون به خانه من آفتاب مي آيد
چو نخل باديه
در
دامن توکل پاي
کشيده ام که ز دريا سحاب مي آيد
به چشم آينه خواهد شکست جوهر موي
چنين که خط تو
در
پيچ وتاب مي آيد
مرا تعجب ازان پر حجاب مي آيد
که
در
خيال چسان بي نقاب مي آيد
قدم شمرده نهد حسن
در
قلمرو خط
چو عاملي که به پاي حساب مي آيد
به کار هر که درين نشأه سايه اندازي
در
آفتاب قيامت به کار مي آيد
کنون که سوخته اي
در
جهان امکان نيست
ز سنگ بيهده بيرون شرار مي آيد
حقوق خدمت ما گرچه بي شمار بود
نظر به لطف تو کي
در
شمار مي آيد
به پرسش من
در
خون نشسته مي آيد
چراغ طور به بالين خسته مي آيد
نظر ز عارض او برنمي توانم داشت
بهشت اگر چه مرا
در
نظرنمي آيد
سبوي باده دل تنگ
در
جهان نگذاشت
ز دست بسته مگو کار برنمي آيد
چرا ز بيم کنار از کنار مي گذري
ترا که موي ميان
در
نظر نمي آيد
در
آن حريم که آيينه طلعتي باشد
نفس ز مردم آگاه برنمي آيد
در
آن زمين که شهيدي به خون نغلطيده است
بهار لاله سيراب برنمي آيد
چنان دوانده کجي ريشه
در
دل عالم
که حرف راست برون از قلم نمي آيد
در
آتشم که چو آب گهر ز سنگدلي
به کام تشنه چکيدن ز من نمي آيد
براي صيد مگس
در
خرابه دنيا
چو عنکبوت تنيدن ز من نمي آيد
در
انتهاي محبت خموش شد صائب
هميشه دود ز آتش برون نمي آيد
صفاي طلعت دل
در
گداز تن بسته است
ز آب آينه اين شستشونمي آيد
نهفته گنجي اگر نيست
در
خرابه من
چرا سرم به عمارت فرونمي آيد
چو تنگ حوصلگان دور مگذران از خود
که آب رفته
در
اينجا به جونمي آيد
کدام گنج گهر نيست
در
خرابه دل
درين خرابه همين ماهتاب مي بايد
گدايي
در
دل مي کني اگر صائب
دل شکسته وچشم پر آب مي بايد
سؤال را گره جبهه قفل لب گردد
در
سراي کريمان گشاده مي بايد
بس است گرد يتيمي لباس گوهر من
مرا لباس دگر
در
جهان نمي بايد
صفحه قبل
1
...
1509
1510
1511
1512
1513
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن