نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان اوحدي مراغي
در
غمت زانکه شکايت کند انديشه مدار
زان بينديش که غم بيند و پيدا نکند
در
آن شمايل موزون چو دل نگاه کند
هزار نامه به نقش هوس سياه کند
برفت و
در
پي او آن چنان گريسته ام
کز آب ديده من کاروان شناه کند
روزي اگر ترا به ميان
در
کشد غمي
دستي بگيرد و ز کنارت نگه کند
دلبر، که دستگيري عاشق کند ز لطف
گر جان کنند
در
سر کارش کري کند
در
غم او بسوختند اهل جهان،حسود من
خام نشسته پيش او شکر چرا نميکند؟
در
دست ما چو نيست عنان ارادتي
بگذاشتيم تا کرم او چه مي کند؟
در
حيرتم ز مدعي نادرست مهر
تا مهر عشق بر درم او چه مي کند؟
او را همي زنند به صد دست
در
جهان
وز زير لب دعاي جهاني همي کند
باديش
در
سرست و هوايي همي پزد
دستيش بر دلست و فغاني همي کند
هر ساعتيش راه روان مي دهند و او
دم
در
کشيده جذب رواني همي کند
گر کسي
در
عشق آهي مي کند
تا نپنداري گناهي مي کند
آنکه سنگي مي نهد
در
راه ما
از براي خويش چاهي مي کند
ولايتيست دل و عشق آن صنم سلطان
در
آن ولايت باقي گداي سلطانند
خبر ز عشق ندارد وجود مدعيان
هميشه
در
پي انکار اوحدي زانند
در
بند غم عشق تو بسيار کسانند
تنها نه منم خود، که درين غصه بسانند
عشاق تو
در
پيش گرفتند بيابان
کان طايفه ده را پس ازين هيچ کسانند
اي دانه
در
، عشق تو درياست وليکن
افسوس ! که نزديک کنار تو خسانند
افسوس! که
در
پاي تو اين تندسواران
بسيار دويدند و همان باز پسانند
از حيرت جمال تو
در
چشم عاشقان
چندان نظر نماند، که بر ديگري کنند
آنرا که جام صافي صهباش مي دهند
مي دان که:
در
حريم حرم جاش مي دهند
در
پاي خود کشي به ستم هر دمي مرا
بيچاره عاشقي که به دست شما بود
دريغم آيد از آن، گوهر پسنديده
که
در
تصرف هر ناپسند خواهد بود
سرم به خاک بپوسيد و آتش غم دوست
در
استخوان تن من به کار خواهد بود
در
ميان بندم ازان زلف سيه زناري
اگر از دايره دين بدرم بايد بود
صفحه قبل
1
...
1508
1509
1510
1511
1512
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن