167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

ديوان شاه نعمت الله ولي

  • بر در سيد مقامي يافتيم
    فصل فضل او بود در باب ما
  • سرنهاده بر در خلوتسراي حضرتش
    خود که دارد در جهان خوش تر از اين مأواي ما
  • در عدم خوش خوش حضوري يافتيم
    در فنا داريم جاويدان بقا
  • اگر آئي در اين دريا بيابي آبروي ما
    بيابي آبروي ما اگر آئي در اين دريا
  • نمايد در همه اشيا جمال بي امثال او
    جمال بي مثال او نمايد در همه اشيا
  • درآ در ميکده تنها حريف نعمت الله شو
    حريف نعمت الله شو درآ در ميکده تنها
  • در موج و حباب آب درياب
    آن آب در اين حباب درياب
  • در عين حباب آب درياب
    آن آب در اين حباب درياب
  • در بحر درآ که عين مائي
    با ما بنشين خوشي در اين آب
  • قدمي نه درآ در اين دريا
    نظري کن به عين ما در آب
  • نقد گنج کنت کنزا را بجو در کنج دل
    گوهر در يتيم از مخزن دلها طلب
  • در دل ما نقد گنج ما طلب
    گوهر ار جوئي در اين دريا طلب
  • هرکجا کنجي است گنجي در وي است
    گنج اسما در همه اشيا طلب
  • در خرابات مغان مستانه رو
    نعمت الله را در آنجا واطلب
  • عود دل در مجمر سينه بسوز
    آنچنان عودي در اين مجمر طلب
  • من مجاور حاليا در ملک فارس
    جد من آسوده در شهر حلب
  • شمع عشقش آتشي در ما فکند
    عود جانم در دل مجمر بسوخت
  • گفته هاي نعمت الله مي نوشتم در کتاب
    در قلم آتش فتاد و دست ويرانم بسوخت
  • خوش لذتي که دارند جان و دلم هميشه
    جان در هواي معني دل در وصال صورت
  • عشق جانان در ميان جان ماست
    گنج معني در دل ويران ماست
  • آن گنج که اسماي الهي خوانند
    در کنج خرابه جو که آن در دل ماست
  • در خرابات مغان بر در ميخانه مدام
    مجمع اهل دلان مجلس شاهانه ماست
  • هرچه ما داريم در هر دو جهان
    در حقيقت اي عزيز آن خداست
  • عشق است که در بطون جز او نيست
    عقل است که در ظهور پيداست
  • تا صورت خود بيند در آينه معني
    معني همه عالم در صورت ما آراست
  • گويند که امواج حجاب است در اين بحر
    آبست که در ديده ما عين حجاب است
  • در ديده مجنون همه جا صورت ليليست
    در چشم محبان همه معني حبيب است
  • ملک جان در ولايتي دگر است
    تخت دل در حمايتي دگر است
  • خم مي در جوش و ما مست وخراب
    سيدم در ذوق و جوشي ديگر است
  • بتي دارم که با من در ميان است
    دلارامي که دايم در کنار است
  • عود دل در مجمر سينه بسوخت
    بوي خوش ما را در اين مجمر خوش است
  • در سراپرده جان خلوت جانانه خوش است
    آنچنان گنج خوشي در دل ويرانه خوش است
  • شهر دل در ولايت عشق است
    ملک جان در حمايت عشق است
  • نقطه اي در دايره دوري نمود
    دايره در دور و داير نازک است
  • در خلوت سيد نبود سيد و بنده
    در خاطر او غير خدا اين چه محال است
  • در خرابات خلوتي داريم
    خانه اي در ديار ما آن است
  • در سراپرده دل خلوت دلدار من است
    خوش مقامي که در اوتکيه گه سلطان است
  • در خرابات قدم نه دمکي خوش بنشين
    که در اين آب وهوا پرورش رندان است
  • ديديم نعمت الله سرمست در خرابات
    ميخانه در گشاده سرحلقه مغان است
  • گر کسي در هواي جنت هست
    جنت و حور در هواي من است
  • جام در دور است وسيد در نظر
    خوش حضوري وقت جان پروردن است
  • زاهدان در هواي حور و بهشت
    دل من در هواي حضرت اوست
  • گر هزار آئينه آيد در نظر
    چشم ما در آينه بر روي اوست
  • در خرابات مغان بزمي نهاد
    خوش در ميخانه اي بگشاده است
  • مي در قدح است وعشق در دل
    آبي است لطيف وخوش هوائي است
  • آن يکي در کنار خوش مي گير
    باهمه در ميان يکيست يکي است
  • عشق سلطان است در ملک وجود
    عقل مانند رئيسي در ري است
  • زاهدان از عشق او در کنج خلوت درخروش
    در هوايش صوفيان درگوشه کاشانه مست
  • در ميان عارفان ديدم نشسته سيدي
    خوش گرفته در کنار جان خود جانانه مست
  • گر هزار آئينه آيد در نظر
    در همه آئينه ها چشمم بر اوست