167906 مورد در 0.15 ثانیه یافت شد.

ديوان اوحدي مراغي

  • اگر بر دامن دوران غباري يابي از معني
    غبار اوحدي باشد که در ميدان عشق آمد
  • عمري که نه با تست کسش عمر نخواند
    آنرا که تو در دام کشي کس نرهاند
  • گر بر تن مجنون تو صد سلسله باشد
    چون رخ بنمايي همه در هم گسلاند
  • پندار که: صد نامه و قاصد بفرستم
    در شهر شما قصه درويش که خواند؟
  • دل در لب شيرين تو بست اوحدي، اي جان
    مگذار که ايام به تلخي گذراند
  • گر کسي باز کند پيرهن از شخص ضعيفم
    در ميان من و موي تو تفاوت بنداند
  • اوحدي در غمش ار ناله چنين خواهد کرد
    زود باشد که به گيتي سمرم گرداند
  • بوسه دهم آستين آنکه سر من
    باز بر آن آستان در برساند
  • بر در شيرين، چو ديد حالت فرهاد
    قصه افتادن از کمر برساند
  • عمر من در سرکار تو رود، مي دانم
    خود پديدست که: از عمر چه مقدار بماند؟
  • اگر از پاي در آييم به سر بايد رفت
    ننشينيم که دست طلب از کار بماند
  • تا دو مي ديد دلم در کف يغما بودم
    چون برستم ز دويي زحمت يغما بنماند
  • دل من دردي آن درد به دريا نوشيد
    به طريقي که نم در همه دريا بنماند
  • چون عشق در آيد، قدم سر بنماند
    عشقت به بر آيد، چو ترا بر بنماند
  • باده نوشان لبت جمله خرابند امروز
    تا چه در ساغرشان بود؟ که بي هوش تواند
  • اول فطرت که نقش صورت چين بسته اند
    مهر رويت در ميان جان شيرين بسته اند
  • فرش زمردين به زمين در کشيده اند
    و آنگه برو، ز گل، علم زر کشيده اند
  • آن سبزهاي سايه نشين بين، که پيش گل
    دامن ز ماهتاب وز خور در کشيده اند
  • گلها به دستياري نم شاخ سبزه را
    از خاک بر گرفته و در بر کشيده اند
  • ترکان گل ز راوق شبنم شراب صرف
    در جام لاله کرده و اندر کشيده اند
  • با سروشان اگر نه خلافيست در ضمير
    اين بيدها ز بهر چه خنجر کشيده اند؟
  • دختران گل به وقت صبح دم در پاي سرو
    از سر شادي طبقهاي نثار انداختند
  • شاهدان سوسن از بهر تماشا در چمن
    لاله را با سنبل اندر کارزار انداختند
  • گرم تازان صبا از گرد عنبر وقت صبح
    موکب سلطان گل را در غبار انداختند
  • در دماغ بيد گويي هم خلافي ديده اند
    کز ميان بوستانش بر کنار انداختند