167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان اوحدي مراغي

  • به ياد روي تو هر بامداد ديده من
    ستاره در قدم آفتاب مي ريزد
  • تير کمان ابروان بر سپرم مزن، که من
    در جگرش نهان کنم، تير کزان کمان رسد
  • ازين بيچارگي شرحي دهد در نامه، کان دلبر
    چه برخواند جواب اوحدي ناچار بنويسد
  • بي قفا روي نيست در خارج
    وندر آيينه بي قفا باشد
  • شمشماد همي لرزد چون بيد ز بالايت
    بالاي چنين، رعنا در شهر بلا باشد
  • لعلت نکند سعيي در چاره کار من
    بيچاره کسي کو را کاري به شما باشد
  • در آرزوي نسيمي ز زلف تو جانم
    هميشه منتظر موکب صبا باشد
  • در قيامت همه را چشم بسويي و مرا
    چشم سوي تو و گوشم به سلامت باشد
  • نشکفت اگر ز عشقش لاغر شويم و خسته
    کين شيوه لاغريها در يام عشق باشد
  • بيش از اجل نبيند روي خلاص و رستن
    در گردني، که بندي از دام عشق باشد
  • مشنو که: باز داند سر نيازمندان
    الا کسي که پايش در دام عشق باشد
  • گفتي که: در فراقم زحمت کشيده اي تو
    مردم هزار نوبت، زحمت کدام باشد؟
  • زر پر مطلب، که اوحدي را
    در دست بجز دعا نباشد
  • طالب مقصود را از در نشايد باز گشتن
    آستان را بوسه بايد داد، اگر بارش نباشد
  • فکرتم هر لحظه ميگويد که: جان در پايش افشان
    کار جان سهلست، مي ترسم سزاوارش نباشد
  • گر مسلماني، نگه کن در گرفتاران به رحمت
    کافرست آن کس که رحمي بر گرفتارش نباشد
  • نزد خداپرستان داني که: چيست طاعت؟
    آن سيرتي که در وي آزار دل نباشد
  • يک بار اگر ببيني دل را، يقين بداني
    کين آبگينه هرگز در بار دل نباشد
  • چون قد تو در چمن نباشد
    چون روي تو ياسمن نباشد
  • اي باغ، مشو غلط ز رويش
    کين لاله در آن چمن نباشد
  • پوشيده هر کسي را پيراهنيست، ليکن
    آب حيات کس را در پيرهن نباشد
  • زر خواستي و جان هم، زر کمترست، ليکن
    در جان که مي فرستم باري سخن نباشد
  • کي به شاخ غمش رسد دستي؟
    که نه در زير اين ستون باشد
  • آن يار که در وفاش تا روز
    بيدارم و او غنوده باشد
  • دانم که: به وصف من رقيبش
    عيبي دو سه در ربوده باشد