نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان اوحدي مراغي
اوحدي، يا ترک روي او بگوي
يا بساط نيک نامي
در
نورد
هر دم از خانه رخ بدر دارد
در
پي عاشقي نظر دارد
هر زمان مست بر سر کويي
با کسي دست
در
کمر دارد
در
خرابات ما شود عاشق
هر که سوداي درد سر دارد
کسي که چون تو پري چهره
در
کنار کشد
اگر چه پير بود، دولتي جوان دارد
به قصد کشتن من بست و باز نگشايد
کمر، که قد بلند تو
در
ميان دارد
چو کردي جاي خيال تو اوحدي
در
دل
به وصل خود برسانش، که جاي آن دارد
شاهد من
در
جهان نظير ندارد
بوي سر زلف او عبير ندارد
مهر، که
در
حسن پادشاه نجومست
هيات آن روي مستنير ندارد
طفل چنين
در
کنار دايه دنيا
مادر دور سپهر پير ندارد
سر درويش فدا شد به وفا
در
قدم تو
پادشه زاده ما را سر درويش ندارد
جمال حقيقت کسي ديده باشد
که
در
باز گفتن زباني ندارد
تني را، که
در
دل نباشد غم او
رها کن حديثش، که جاني ندارد
دعاي عاشقان تست
در
شبهاي تنهايي
که روز دولت حسن ترا پاينده مي دارد
زين جهان من داشتم جان و دلي
اين به دست آورد و آن
در
پا ببرد
من چنين
در
جوش و آتش ناپديد
گر نهان آمد، مرا پيدا ببرد
دانش و دين مرا آن چشم ترک
روز غارت بود،
در
يغما ببرد
موي فشانم دگر عشق به درها ببرد
در
همه عالم ز من ناله خبرها ببرد
من ز سفرهاي خود سود بسي داشتم
عشق تو
در
باختن سود سفرها ببرد
نام من فرهاد کردند از پريشاني، ولي
در
زمان شيرين شود گر بر زبانت بگذرد
در
ضمير نازک انديشت ز باريکي سخن
پيکر مويي شود تا بر دهانت بگذرد
نيست
در
عشق اوحدي را جز به زاري دسترس
وين نه پيکانيست کز برگستوانت بگذرد
اگر به شحنه بگويند، شهر بگذارد
ستم، که نرگس مست تو
در
ولايت کرد
با صورت خيال تو دل خلوتي گزيد
وانگه بر وي اين دگران
در
فراز کرد
ديده تا باز گشودم بتو، انديشه ببست
در
بر وي همه و روي به ديوارم کرد
صفحه قبل
1
...
1502
1503
1504
1505
1506
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن