نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان اوحدي مراغي
اگر بودي مرا
در
دست مالي
نمي بودم بدين سان پايمالت
بسي گندم نمايي مي کني، ليک
نشايد شد بدين ها
در
جوالت
در
جسم نمي گنجي وز جان نروي بيرون
جسمي تو بدين خوبي؟ يا جان؟ زکه پرسيمت؟
دشمن پر
در
کمين داري و دستي بر کمان
گرنه تيري، اي پسر، تنها نبايد رفتنت
در
عشق او صبوري دل باز داد ما را
ورنه که خواست کردن درويش را رعايت؟
مشک را
در
فکنده خون به جگر
نکهت زلف عنبرين بويت
صلاح ما همه
در
گوشه خراباتست
چرا ملامت ما مي کنند اهل صلاح؟
حوري که
در
مششدر خوبي جمال او
نه خصل و پنج مهره به ماه تمام داد
دامنم پر خون دل گردد ز دست روزگار
کان سزا
در
دامن هر ناسزا خواهد نهاد
دست صبح از چين زلف عنبرآميزت به لطف
نافها
در
دامن باد صبا خواهد نهاد
هيچ اربه صيد دلها
در
زلف تابت افتد
اول بکشتن من عزم شتابت افتد
يک ذره گر دل تو ميلي بما نمايد
از ذره اي چه نقصان
در
آفتاب افتد؟
در
خواب اگر ببيني، اي مدعي، شب ما
زود آن قصب که داري بر ماهتابت افتد
گر اوحدي ازين پس بر خاک آستانت
زين گونه اشک ريزد، کشتي
در
آبت افتد
شبي که قصه درد دل شکسته نويسم
ز تاب سينه بسوزم که سوز
در
قلم افتد
گر پرتوي ز روي تو افتد بر آسمان
ماهش چو مشتري به خريدن
در
اوفتد
ور قامتت به باغ درآيد، ز شرم او
حالي به قد سرو خميدن
در
اوفتد
پرواز مرغ جان نبود جز به کوي تو
روزي که اتفاق پريدن
در
اوفتد
جان کمترين نثار تو باشد ز دست ما
آن ساعتي که فرصت ديدن
در
اوفتد
دانم که: بر حکايت من رحمت آوري
وقتي گرت مجال شنيدن
در
اوفتد
ياد تو ما را چو
در
خيال بگردد
عقل پريشان شود، ز حال بگردد
در
هوس بوسه توايم ولي نيست
زهره که کس گرد اين سؤال بگردد
اگر بالاي او بامن کنار صلح بگشايد
چو لعل او خبر يابد ميان جنگ
در
بندد
نازنينا،
در
فراق روي تو
چند بايد بودنم با سوز و درد؟
مرد عشق از جان نترسد
در
غمش
وآنکه از جاني بترسد نيست مرد
صفحه قبل
1
...
1501
1502
1503
1504
1505
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن