نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
ديوان اوحدي مراغي
به آخر بداند خداوند لاف
که:
در
سر بغير از خيالي نداشت
کدام پرده بماند درست و پوشيده؟
بدين طريق که آن ترک پرده
در
بگذشت
مسافري، که به شهر آمد و بديد او را
نديده ايم کز آن آستان
در
بگذشت
چو ديد آن سر زلف دراز
در
کمرش
سرشک ديده خونريزم از کمر بگذشت
ديشب
در
اشتياق تو، اي آفتاب رخ
از غلغلم رواق فلک پر خروش گشت
در
آرزوي آنکه حديث تو بشنود
چشمي، که بي تو گريه همي کرد، گوش گشت
بر سر زند چليپا از زلف پاي بندت
دم
در
کشد مسيحا از شکر خموشت
دلهاي عاشقان را
در
حلقه لب تو
نيکو مفرحي شد ترکيب لعل نوشت
سخن اوحدي، از خود همه مرواريدست
هيچ شک نيست که: بي زر نرود
در
گوشت
در
چنين روز بلا صبر بخواهيم نمود
با چنين اشک روان راز چه دانيم نهفت؟
تا نيايد نگار ما
در
کار
کار ما چون نگار نتوان يافت
در
جهان از شمار شوخي او
تا به روز شمار نتوان يافت
دوست
در
ولوله آن که: چو قاصد برسد
دشمن اندر طلب آن که: چه پيغام برفت؟
گرچه سر گشته بسي دارد و عاشق بسيار
ازميان همه
در
عشق مرا نام برفت
در
آرزوي نگاري گداختم چو نبات
که شکرش نمکم بر کباب کرد و برفت
چمن بسان بهشتي گشاده روي طرب
در
آن بهشت به روي گشاده بايد رفت
اين که
در
کار بلاي دل ما مي کوشيد
اثر قول حسودست که برکار گرفت
گر ز خاک
در
او ميل سفر مي نکنم
نبود بر من مسکين، که گرفتار گرفت
هزار نامه سيه شد به وصف صورت تو
هنوز
در
سخنش مختصر زياني رفت
حديث بوسه رها کن، که
در
عقيدت من
دريغ نام تو باشد که بر زباني رفت
مگر به سختي گور از بدن برون آيد
وفا و مهر، که
در
مغز استخواني رفت
سرت به تيغ غمش گر ز تن جدا گردد
دريغ نيست، که
در
پاي مهرباني رفت
جنايتي که تو بر جان اوحدي کردي
گرم به گور بري
در
کفن بخواهم گفت
دردا! که
در
فراقت خرمن به باد دادم
وانگه نديده يک جو از خرمن وصالت
کي چون خيال گشتي از ناخوشي تن او!؟
گر اوحدي نديدي
در
خواب خوش خيالت
صفحه قبل
1
...
1500
1501
1502
1503
1504
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن