167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • باده در شيشه و پيمانه من سنگ شود
    سبزي بخت بر آيينه من زنگ شود
  • کوه تمکين تو در پله نازست تمام
    اين نه سنگي است که محتاج به پاسنگ شود
  • تا نميرد، ز تردد نکشد پاي حريص
    راحت مور در آن است که پامال شود
  • صائب از چرخ همين کام تمنا دارد
    که سرش در قدم سرو تو پامال شود
  • بوسه در ذائقه اش باده لب شيرين است
    تلخکامي که بدآموز به دشنام شود
  • شوق درياکش و در شيشه کم ظرف فلک
    آنقدر خون جگر نيست که يک جام شود
  • روزگاري است که از پوست برون آمده ام
    همچو بادام اگر در شکر افتم چه شود؟
  • در سر زلف تو مجنون دل فرزانه شود
    هرکه پيوست به اين سلسله ديوانه شود
  • محفل آراي سخن را طرفي در کارست
    طوطي از آينه بي واسطه گويا نشود
  • عشرت روي زمين در گره دلتنگي است
    غنچه تا سر به گريبان نکشد وا نشود
  • جمع در حوصله مور شود دانه ما
    خرمن ما گره سينه صحرا نشود
  • چهره شوخ به يک رنگ مصور نشود
    عکس روي تو در آيينه مکرر نشود
  • اثر صحبت روشن گهران اکسيرست
    موم در بحر محال است که عنبر نشود
  • بوسه هرچند که در کيش محبت کفرست
    کيست لبهاي ترا بيند و طامع نشود؟
  • رفت عمرم همه در پند و نصيحت، غافل
    که سگ نفس به تعليم معلم نشود
  • نيست در عالم تسليم پريشان نظري
    ديده کشته محال است که حيران نشود
  • از تهي چشمي ما رزق پراکنده شده است
    دانه در دام محال است پريشان نشود
  • تا صدف مهر خموشي نزند بر لب خود
    آب در حوصله اش گوهر غلطان نشود
  • در توفيق شود باز به رخسار کسي
    کز ته دل سخن اهل حقيقت شنود
  • راه در خلوت وصل تو سپندي دارد
    که ز خاکستر خود سرمه به آواز دهد
  • در رياضي که دل سوخته من باشد
    باغبان آب به گلهاي گلستان ندهد
  • طمع رزق ز افلاک ز کوته نظري است
    دست در کاسه خود سفله به مهمان ندهد
  • به پر کاغذي از آتش هجران گذرم
    نامه در دست اگر نامه برم باز آيد
  • ناله و خنده اين باغ بهم پيچيده است
    غنچه در وقت شکفتن به صدا مي آيد
  • نيست در غيب اگر باغ و بهاري صائب
    اينقدر معني رنگين ز کجا مي آيد؟
  • حسن در پرده نيرنگ چرا مي آيد؟
    گل بيرنگ به صد رنگ چرا مي آيد؟
  • گرنه در پرده دل مطرب دمسازي هست
    از جگر ناله به آهنگ چرا مي آيد؟
  • حسن سنگين دل اگر کعبه مشتاقان نيست
    در لباس خط شبرنگ چرا مي آيد؟
  • چه نشاط است که در پرده خاموشي نيست؟
    غنچه از بستن لب تنگ چرا مي آيد؟
  • اي گل شوخ که در شيشه گلابت کردند
    هيچ يادت ز اسيران قفس مي آيد؟
  • در دل صاف نماند اثر تيغ زبان
    زخم اين آينه چون آب بهم مي آيد
  • دست بر خاطر آگاه ندارد شيطان
    گرگ در گله ز تقصير شبان مي آيد
  • ناتوان باش که در ملک اجابت صائب
    ناوک سست کمانان به نشان مي آيد
  • حرم عصمت يوسف چه نشاط انگيزست
    طفل يکروزه در آنجا به سخن مي آيد
  • عقده دل که در او ناخن الماس شکست
    فتحش از جنبش ابروي سخن مي آيد
  • پنجه در پنجه اعجاز مسيحا کردن
    از سبکدستي بازوي سخن مي آيد
  • عشق با حسن بود در ته يک پيراهن
    ذره با مهر جهانتاب برون مي آيد
  • رنگ در آب و گلم گريه خونين نگذاشت
    لاله از تربت من زرد برون مي آيد
  • مي کند پند اثر در دل پرشور مرا
    اگر از شوره زمين دانه برون مي آيد
  • شمع در محفل هرکس که نفس راست کند
    دود از خرمن پروانه برون مي آيد
  • آب در ديده پيمانه مي مي آيد
    اين چه شورست که از کوچه ني مي آيد
  • همت پير خرابات بلند افتاده است
    چون سبو دست طلب در ته سر مي بايد
  • معني بکر به مشاطه ندارد حاجت
    گوهري را که يتيم است چه در مي بايد؟
  • شوخ چشمي که به صيادي دل مي آيد
    نگهش در پس مژگان به کمين مي بايد
  • خيره چشمان هوس را ادبي در کارست
    حسن بي قيد ترا چين به جبين مي بايد
  • پاک کن از سخن پوچ دهان را صائب
    لقمه کام صدف در ثمين مي بايد
  • آن که در خانه اغيار کمر باز کند
    از کمر تيغ به کاشانه ما نگشايد
  • زور مي رحم به نوميدي ما خواهد کرد
    محتسب گر در ميخانه به ما نگشايد
  • اينقدر در جگر فکر چرا مي پيچي؟
    عقده اي نيست به يک آه سحر نگشايد
  • گر چنين کار جهان در گره افتد صائب
    سنگ طفلان گره از کار ثمر نگشايد